اسلام؛ نسخه جدیدی از یهود

  • ۶۳۰۲

طرح شبهه

اخیرا برخی سایت های ناسیونالیستی شُبهه ای را مطرح کرده اند بدین شرح:

«علت اصلی تشابه دین اسلام به یهود این است که پیامبر اسلام با تجار و علمای یهود مراودات و نشست و برخاست های فراوانی داشته و از آن ها و عقایدشان تاثیرات فراوانی پذیرفته و همچنین بسیاری از علوم و خطوط فکری اش نشات گرفته از باورهای آن یهودیان بوده و ما اکنون شاهد این تاثیرات در شریعت و دین ساختگی پیامبر اسلام هستیم.

مثلا در تلمود اگر جای کلمات یهود و یهودی را با اسلام و مسلمان عوض کنید، عینا به مشابهت هایی میان ساختار فکری یهود و اسلام برمی خورید که تکان دهنده است. مثال: در تلمود آمده فقط یهود اجازه ورود به بهشت را دارد، نقل است که در روایات شیعه اثنی عشری می گویند آنکه شیعه ما نیست حق ورود به بهشت را ندارد.»[1]

ابتدا به رفع شبهه از مثالی که در این شبهه مطرح شده می پردازیم، سپس علت اصلی علمی تشابه دین اسلام به یهود را بررسی می کنیم.

رفع ابهام و مغالطه از مثال شبهه

     در طرح این مثال و نتیجه گیری از آن، از روش سفسطه و مغالطه استفاده شده است. تعریف و توضیح مغالطه بس وقت گیر است و طولانی، اما چون برای رفع شبهه بدان نیازمندیم مجبوریم به تعریفی کوتاه از مغالطه اشاره کنیم.

     جناب دکتر خوانساری درکتاب منطق صوری، در تعریف مغالطه و سفسطه چنین می گوید: «اگر کسی قضایای شبیه به حق را به جای حق بکار ببرد و به آن استدلال کند آن را مغالطه یا سفسطه می گویند ... علت به غلط افتادن شنونده بطور کلی این است که ذهن شبیه چیزی را به جای آن می پندارد و حکم حق را به شبه حق منتقل می کند...سفسطه شبیه استدلالِ صحیح و درست است اما در واقع چنان نیست. ارسطو در این زمینه مثالی زیبا می آورد: همچنان که گاه چیزی از زر ناب است و گاه از زر کم عیار، و گاه از سیم سیاه زر اندود، استدلال نیز گاهی تمام عیار و پاک و بی غل و غش است (برهان)، و گاه روکشی از طلا دارد ولی طلای حقیقی ناب نیست (سفسطه). البته تا کسی نقاد بصیر نباشد، بین زر مغشوش و زرناب، و سیم سره و سیم دغل (ناسره) تفاوت نمی گذارد...کار سفسطه باطل کردن حق است و حق جلوه دادن باطل.»[2]

     برای روشن شدن موضوع دو قضیه بدیهی زیر را در نظر بگیرید:

  • الف) انسان یک مفهوم کلی است. (صحیح)
  • ب) حسن یک انسان است .(صحیح)

نتیجه: حسن یک مفهوم کلی است. (غلط)

     ماده الف و ب به تنهایی، قضایی کاملا صحیح هستند؛ لیکن در نتیجه گیری فوق مغالطه صورت گرفته است .در گزینه الف و ب گرچه لفظ انسان بکار برده شده اما مقصود و معنا متفاوت است. در الف مقصود از انسان، نوع و مفهوم انسان است که یک مفهوم ذهنی و کلی است ولی در گزینه ب منظور از انسان مصداق انسان است که در عالم خارج وجود دارد و قابل لمس است.

     ماده های ابتدایی شبهه مطرح شده نیز صحیح است، اما در نتیجه گیری آن مغالطه صورت گرفته است. همانطور که می دانید دین یهود یک دین نژادی است و تنها به نسل و فرزندان اسحاق ابن ابراهیم، یهود اطلاق می شود. تورات احکام تورات را برای بنی اسرائیل و قوم موسی ذکر نموده و بنا بر اقوال تورات، موسی تلاشی برای هدایت فرعون و مصریان نکرد و تنها از وی صدور مجوز برای خروج بنی اسرائیل از مصر را درخواست نمود. بهمین جهت مخاطب تورات و دستورات دینی تنها بنی اسرائیل هستند. لذا احکام تورات و در معنای عام آن، شریعت یهودی و در معنای اعم آن «دین یهود» تنها برای بنی اسرائیل و نژاد یهود است. لذا وقتی تلمود می گوید بهشت تنها برای یهود است یک عبارت کاملا نژاد پرستانه را بیان کرده و منظور این است که فقط نژاد یهود و نسل اسحاق می تواند به بهشت داخل شود و نسل های دیگر بشری چنین اهلیت و لیاقتی ندارند.

     اما آیا منظور سخن اسلام از اینکه بهشت را به مسلمین منحصر می کند، این است که بهشت مختص به کسانی است نژاد اسلام دارند؟ آیا اسلام یک نژاد است؟ بلاشک پاسخ منفی است. نقطه عطف مغالطه نیز در همین موضوع نهفته است. یهود یک نژاد است اما اسلام یک «صراط» است نه یک «نژاد». مسلمان کسی است که در صراط فکری و اعتقادی و عملی اسلام قرار دارد و اختلاف سخن اسلام با یهود اینجاست که راه اسلام برای انواع و اقسام بشر با هر رنگ و زبان و نژادی، باز است و هرکسی می تواند مسلمان و در زمره بهشتیان داخل شود در حالیکه طبق عقاید تلمود فقط نسل اسحاق لایق بهشت اند. براستی این کجا و آن چیزی که طراح شبهه مطرح ساخته بود کجا؟

     جالب است بدانید که لفظ «یهودی» تنها بر اشخاص دارای نژاد اسرائیلی اطلاق می شود و حتی افراد غیر اسرائیلی که به آیین یهود در می آیند، «یهودی» خوانده نمی شوند. تلمود آن ها را «متهود» می خواند. یعنی «شبه یهودی»، «یهودی شده». تا اینجا مثال شبهه را ابطال کردیم، حال می رویم سراغ اصل مطلب شبهه که با تحلیلی غلط، اسلام را برگرفته از یهود معرفی می کرد.

علت اصلی تشابه اسلام به یهود

     به باور یهودیان و نیز به تصریح قرآن کریم، تورات کتابی آسمانی است که بر حضرت موسی نازل شده است. تورات افزون بر مسائل اعتقادی، تاریخی و مانند آن، مشتمل بر شریعت فردی و اجتماعی است و مانند اسلام در همه زمینه های فردی و اجتماعی دستوراتی دارد. ما بر این باوریم که تورات تحریف شده و عامل تحریف علمای یهود هستند و علت این کار آنان را حفظ جاه و مقام ایشان می دانیم، اما باید به این نکته توجه کنیم که آیا بزرگان یهود برای حفظ جاه و مقامشان تمام تورات را خط به خط تحریف کرده اند؟ مثلا تغییر و تحریف در احکام پاکی و نجاست، یا احکام نماز، یا احکام قصاص یا مسائل عقیدتی مانند توحید و ویژگی های خداوند (بجز مواردی)، یا بسیاری از احکام و عقاید دیگر چه تاثیری در حفظ جاه و مقام آن ها دارد؟ پس نتیجه می گیریم آن ها تنها آیاتی که در راستای منافعشان نبوده را تغییر داده اند، نه تمام تورات را.

     همانطور که می دانیم هر پیامبری که آمده، پیامبر قبل از خود را تصدیق کرده است. به استناد انجیل و قرآن و باور برخی مسیحیان، عیسی جز در موارد اندکی شریعت جدیدی نیاورده و شریعت موسی و حقوق تورات اصیل و تحریف نشده را پذیرفته بود. چنانکه وی در انجیل متی می فرماید: «گمان مبرید که آمده ‏ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده ‏ام تا باطل نمایم بلکه (آمده ام) تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما می‏ گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‏ ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکی از این احکام، کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان، کمترین شمرده شود، امّا هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خواهد شد.»[3]

     به همین ترتیب وقتی پیامبر اسلام از جانب خداوند مبعوث شد، پیامبران و شریعت های بکر و دست نخورده آنان را تکذیب نکرد بلکه با تایید آن ها، شریعتی بنام اسلام را از جانب خداوند آورد که مکمل شریعت و ادیان الهی گذشته بود. چنانکه قرآن کریم می فرماید: «بگویید: ما به خدا ایمان آورده‌ایم؛ و به آنچه بر ما نازل شده؛ و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید، و (همچنین) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگار داده شده است، و در میان هیچ یک از آنها جدایی قائل نمی‌شویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم»[4]

     لذا می توان تشابه دین اسلام و یهود را در همان بخش دست نخورده تورات دانست. بدین ترتیب علت اصلی تشابه اسلام و یهود این است که ادیان نازل شده از سوی خداوند همگی فی الواقع یک دین هستند که به دلایل مختلف به صورت تدریجی نازل شده و تکامل یافته اند. دلایل ارسال تدریجی پیامبران را همگی در کتاب دین و زندگی دبیرستان خوانده ایم:

  1. لزوم استمرار در دعوت و ترویج پیوسته آن
  2. رشد تدریجی سطح فکر جوامع و اقوام
  3. از بین رفتن یا تحریف تعلیمات پیامبر پیشین

 


به قلم: سید ابوالفضل ساقی

28/تیر/1395


[1] . این شبهه در سایت «نازی سنتر» منتشر شده بود. در حال حاضر سایت مزبور از بین رفته و امکان ارجاع به آن وجود ندارد. با این حال مطالب مشابه این شبهه در سایر سایت های ضد اسلامی نیز وجود دارد.

[2] . منطق صوری، صفحات 387 و 388

[3] . انجیل متی5: 17-19

[4] . بقره: 136


  • سید حسین سیدی
    ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۷
    بله بعضی شیاطین می خوان اسلامو اینجور بکوبن
    باید اونا رو جواب داد
    به ماسر زده و نظر بدید
  • siamak purasad
    ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۱
     ✅✔✅ 
  • فرشته ...
    ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۴۳
    خیلی متشکرم.
    واقعا کامل بود
    یاعلی
  • حامد
    ۰۲ آذر ۹۵ ، ۲۰:۱۵
    اسلام کاملا توسط نخبگان یهود و برای جلوگیری از گسترش مسیحیت به دست  ساخته شده است. اتفاقا در نوع استدلال شما سفسطه است. اگر یهود بهشت رو فقط مختص خودشون میدونستند هیچ خدشه ای به تشابه اون با اسلام به یهودیت وارد نمیشه. یعنی اونها همچنان پیروان خودشان را مستحق بهشت میدانستند و گفتن حالا بزار مردمان این دین جدید هم خوشبین و امیدوار به بهشت باشند . در مورد اینکه اسلام ساخته یهود و صرفا جهت جلوگیری از تفکر مسیحی خدا دانستن عیسی مسیح توسط  نخبگان یهود ساخته شده دلائیل و شواهد بسیاری وجود دارد. مثل تئوریهای فیزیک اول باید این را در یک محیط علمی ( نه در زندگی روزمره ) باور کنید و سپس برای شما بسیاری از شبهات قابل توجیه و تعریف می شود.
    پاسخ سردبیر:
    قرآن کریم تماما در پی سرزنش یهودیان است و آن ها را امتی عهدشکن ، مورد غضب خدا ، ناسپاس ، دشمن با خدا ، کافر و دنیاپرست معرفی می کند .
    آیه 82 سوره مائده چنین می گوید :
    بطور مسلّم ، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان، یهود و مشرکان هستند و نزدیکترین دوستان به مؤمنان مسیحیان هستند این بخاطر آن است که در میان مسیحیان ، افرادی عالم و تارک دنیا هستندکه ( در برابر حق ) تکبّر نمی ورزند.
    همانطور که می بینید قرآن یهودیان را بدترین دشمنان مسلمانان معرفی می کند . از تاریخ و جنگ هایی که مسلمانان با یهودیان داشتند و شکست هایی که مسلمانان در جنگ ها و غزوه های متعدد بر یهودیان وارد آورده اند معلوم می شود اسلام همواره سد و مانعی عظیم در برابر یهود بوده و در پی قطع ریشه ی یهود است .
    چطور و با چه عقلی می توان ادعا کرد یهودیان اسلام را ساخته اند؟؟؟ مگر آنکه نخبگان یهودی عقلشان را از دست داده باشند که بیایند برای خود دشمنی با این عظمت بسازند که عاقبت خودشان را از بین ببرد...
    جنگ خیبر ، جنگ خندق ، غزوه بنی نظیر ، غزوه بنی قینقاع و بسیاری از جنگ های دیگر که بین یهودیان و پیامبر اسلام اتفاق افتاده و بطور کلی تاریخ اسلام بشدت گفته ی شما را نقض می کند و از آن گذشته اگر به زمان حال نظری بیندازیم می بینیم بزرگترین دشمن صهیونیست ها که عمده یهودیان دنیا را تشکیل می دهند جمهوری اسلامی ایران و گروه ها و احزاب اسلامی نظیر حزب الله ، انصار الله ، مقاومت و جهاد هستند ؛ و این در حالیست که در دنیای امروز مسیحیان نه تنها عداوتی با صهیونیست ها ندارند بلکه کشورهای با جمعیت غالبا مسیحی نظیر کشورهای اروپایی تماما متحد و دوست اسرائیل هستند و جهت گیری خاصی علیه اسرائیل و یهود از سمت واتیکان و پاپ مشاهده نمی شود.
    -----------------------------------------------------------------------------------------------------------
    3 نکته پایانی:
    1- وقتی اتهام سفسطه می زنید بگویید در کجای کلام سفسطه شده و شفاف سازی کنید.
    2- چند دلیل از آن دلایل بسیاری را که دارید ذکر کنید ببینیم چه هستند؟
    3- اولا بنده هیچ شبهه ای ندارم که بخواهد توجیه و تعریف شود و ثانیا اگر برای تئوری های فیزیک هم دلیل نداشته باشید هیچ عقل سالمی آن را باور نمی کند.

    موفق باشید
    سید ابوالفضل ساقی
    6 آذرماه 1395
  • حامد
    ۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۸:۰۹

    با درود خدمت شما و سپاسگزاری از مدیر سایت که مطلب بنده رو در سایت قرار دادند.
    امیدوارم سایر مطالب بنده رو هم در سایت قرار بدهند و دریچه ای بشود برای گفتگو .
    ببینید دوست عزیز جناب آقای ساقی سفسطه یا مغالطه آنست که یا مقدمه یک گزاره ای نادرست باشد و یا اینکه مقدمه گزاره درست هست ولی نتیجه گیری از اون مقدمه نادرست می باشد. حال در ادامه آن را نشان خواهم داد.
    نخست بگویم من  یک تئوری ای رو مطرح کردم که در آن قرآن توسط نخبگان یهودی و صرفا برای مقابله با خدا دانستن  یهودیانی که مسیحی  شده بودند ساخته و پرداخته شده است. این تئوری بر پایه توهم و دشمنی نیست بلکه برپایه استدلال و منطق می باشد.

    مثل آزمایشگاه فیزیک شما ابتدا بایستی وارد آزمایشگاه شوید و تئوری رو سبک سنگین کنید. سپس ببینید دلایل کدام کفه ترازو به نفع حقیقت سنگینی میکند . نمیشه صرفا از در مخالفت وارد شد و آیات و نشانه ها رو مطابق پیش فرض خودمون تفسیر کنیم. پیش فرض ما اگر اینست که قرآن از طرف خدا آمده و هیچ ارتباطی با این مسئله که کار یهودیان بوده است نداره ، کار رو به اینجا میرسونه که آیات دلخواه خودمون رو از دل قرآن بکشیم بیرون و سپس بعنوان حقیقت معرفی کنیم.( سفسطه مصادره به مطلوب )
    اجازه بدین از همان آیه ای که مثال زدید شروع کنم . ایه 82 سوره مائده رو مثال اوردید ولی ایات قبل از اون رو عمدا یا سهوا نیاوردید. تازه از این هم بگذریم که در برگردان به فارسی آیه هم دچار اشتباه شده بودید.
    آیه 78 همین سوره مائده میگوید : ( از میان فرزندان اسرائیل آنان که کفر ورزیدند به زبان داوود و عیسی بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند....) . حتما این نکته رو میدونید که بیشتر مسیحیان آن زمان  در واقع یهودیانی بودند که به خداوندی عیسی مسیح ایمان آورده بودند. طرف حساب این نخبگان یهود هم همان یهودیانی بودند که عیسی را خدا میدانستند نه تمام یهودیان. این آیه به وضوح داره موضع آنها رو بیان میکنه چرا که در ایه 82 همین سوره می فرماید :
    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا
    ( مسلما یهودیان و کسانی از آنها را که شرک ورزیدند دشمن ترین مردم نسبت به مومنان خواهی یافت. ) ملاحظه میکنید که هدف اون نخبگان یهودی آندسته از یهودیانی هستند که شرک ورزیدند نه تمام یهودیان. واژه والذین اشرکوا به وضوح نشون میده که یعنی کسانی از آنها که شرک ورزیدند. حال شما این رو تعمیم دادید به مخالفت با تمام یهودیان در صورتیکه اینگونه نیست.
    اون نخبگان یهود که من ازشون با این عنوان یاد میکنم نظرشون فقط یهودیان مشرک هست نه همه یهودیان. دیگه از این واضح تر که هم متن عربی رو گذاشتم و هم ترجمه درست فارسی رو ؟
    در ادامه ایه میفرماید : ( و قطعا کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم نزدیکترین مردم در دوستی با مومنان خواهی یافت.)
    کاملا از سیاق آیات قبل و همین آیه برمیاد که نصرانی منصوب به شهر ناصره محل تولد عیسی مسیح می باشد و نه کسانی که به خداوندی عیسی مسیح باور دارند. مراد از نصاری یا نصرانی مسیحیانی هستند که بر دین مسیحیت یعنی بر دینی که حضرت عیسی مسیح (ع) آورده بود باقی مانده اند و اسلام را نپذیرفته اند نه مسیحیانی که عیسی مسیح رو خدا می دانستند.
    اگر غیر از این گفته بنده باشد که تناقض آشکاری پدید خواهد آمد. آیا خدا حکم داده کسانی که به خداوندی عیسی مسیح باور دارند و برای خدا فرزندی قائل شدند رو دوست مسلمانان خطاب کند ؟ این تناقض اشکاری با پیام خدا منی بر یکتا پرستی هست.
    از همه مهمتر این تناقض اشکاری هست با یک ایه دیگر که خدا میگوید :  (
    ای کسانی که ایمان آورده اید ، یهود و نصارا را یاوران و دوستان خود مگیرید.)  پس بفرمائید قرآن تناقض داره. چیزی جز تناقض در قرآن از گفته های شما برداشت نمیشه.
    البته بنده این تناقض رو قبول دارم و اون رو حاصل اط اشتباهات کاملا طبیعی و انسانی اون نخبگان یهود میدانم. اون رو بعنوان تناقض بیان میکنم ولی شما میبینید و بیان نمیکنید .

    چون مطلب  بسیار بسیار گسترده است سعی میکنم خلاصه تر به بقیه دیگاههای شما بپردازم. مثلا اینکه گفتین الان برای یهودیان دشمنی سر سخت تر از مسلمانان نیست. جالبه میتونم سوال کنم دشمن سرسخت مسلمانان چه کسانی هستند ؟ پاسخ روشنه خود مسلمانان. کافیه یک نگاهی به دور و بر خودمون و همچنین تاریخ اسلام  بیاندازیم . پس این هم یک سفسطه دیگه.
    مصادره به مطلوب میکنید چون دشمنی سرسخت تر از مسلمانان برای یهودیان وجود ندارد ، پس اصلا نمیتونسته کار نخبگان یهود بوده باشه . دشمنی سر سخت تر از مسلمانان هم برای مسلمانان نیست ولی اینو حتی پیامبراسلام هم تا این حد نمیتونست پیش بینی کند. هر پیش بینی از اختلاف امت اسلامی داشت فقط درحد همان دوران شخص ایشان بوده نه در حد داعش و طالبان و ...
     حوادث زمانه طوری رقم میخوره که نه پیامبر و نه  نخبگان یهودیست نمیتوانستند هزار سال آینده رو پیش بینی کنند و به این نتیجه برسند مسلمانان قدرت نابود کردن آنها رو دارند. اونها رو باید در ظرف زمان خودشون ببینیم. هدف اونها تنها مقابله با مسیحیت عیسوی بود.
     نکته مهمتر اینکه مسلمانان واقعا هم در مقام عمل نمیتوانند تهدیدی برای یهودیان باشند و قدرت یهود چه در زمان پیامبر و چه در زمان حال بسیار بالاتر و بیشتر از مسلمانان است.
    حال به یک جنبه دیگر بپردازیم.دوست عزیز اگر بخواهید درون دینی بحث کنید و ایه بیاورید که  کفه ترازو به نفع تئوری بنده است. شباهتهای بسیاری اسلام به مسیحیت دارد. از گوشت خوک گرفته تا خون. از اینکه اولین قبله مسلمین کجا بوده تا و احکام فقهی . از داستانهای قرآن که همان داستانهای یهودیت است تا قصه آفرینش.
    جالبه شما از اینهمه شباهت نتیجه نمیگیرید که اسلام ساخته پرداخته یهود است و صرفا اگر یکی دو مورد تناقض باشه نتیجه میگیرید که اسلام دین جدیدی است !
    اسلام چیز جدیدی برای ما نیاورده جز دستورات یهودیت  باضافه  آداب و رسوم قبایل عرب. من که الان چهل سالم نشده عمری رو در مسائل دینی گذروندم و زندگیم بر این پایه شکل گرفته اونوقت چطور با یک جمله ساده که پیامبر قبل از مبعوث شدن و قبل از چهل سالگی پیرو دین ابراهیم بوده ، مسلمانان میخواهند که ما قانع شده باشیم و زیاد کنکاشی در زندگی قبل از چهل سالگی پیامبر نکنیم ؟  دوران بسیار تاثیر گذاری بوده که عمدا گزارش مبسوطی به ما نمیرسه چون هر نوع گزارشی بیرون بیاد نظزیه خدا ارسالی قرآن بیشتر مورد تشکیک قرار میگیره. توصیه من به شما اینست که در مقام ایمان اگر دوست دارید مسلمان بمانید ولی در مقام ابراز دلایل عقلی برای دیگران کمی انصاف به خرج دهید.
    صحبت در این باره بسیار است ولی متاسفانه در چهارچوب کامنت نمی گنجد.
    پاینده باشید
    حامد  بهدادی

    پاسخ سردبیر:
    احتمال داده شد افرادی نظر شما را بخوانند و به هر دلیلی فرصت مطالعه جوابیه آن را نکنند . لذا نظر شما تا اتمام نگارش جوابیه منتشر نشد . سخنان و استدلالات شما بطور کامل و بدون دخل و تصرف ذیلا بیان گردیده و برای اینکه ذهن شما و همچنین مخاطبان پراکنده نشود ، در پایان هر استدلال و هر جمله ی مستانفه ، جوابیه آن آمده است .
    و اما نقد سخنان شما دوست بزرگوار:

    گفته ی شما : نمیشه صرفا از در مخالفت وارد شد و آیات و نشانه ها رو مطابق پیش فرض خودمون تفسیر کنیم. پیش فرض ما اگر اینست که قرآن از طرف خدا آمده و هیچ ارتباطی با این مسئله که کار یهودیان بوده است نداره ، کار رو به اینجا میرسونه که آیات دلخواه خودمون رو از دل قرآن بکشیم بیرون و سپس بعنوان حقیقت معرفی کنیم.( سفسطه مصادره به مطلوب )
    پاسخ : شما ادعا می کنید که قرآن را یهودیان نوشته اند ، من فرض گرفتم حرف شما صحیح است ، سپس آیاتی از قرآن ارائه کردم که نشان می داد یهودیان ظاهرا قرآن را بر ضد خودشان نوشته اند و قصد دارند تیشه به ریشه ی خودشان بزنند. همین قرآنی که به زعم شما یهودیان آن را نوشته اند بعد از چند سال موجب شکست های پی در پی و ورود خسارات سنگین و جبران ناپذیر و مهلک به یهودیان شد. از این واقعه نتیجه گرفتم که هیچ «نخبه» ای چنین کار احمقانه ای نمی کند.از این نتیجه گرفتم آیات قرآن نوشته ی یهودیان نیست و از این نتیجه گرفتم اسلام ساخته ی یهود نیست. مصادره به مطلوب این است من «الهی بودن قرآن» را مسلم فرض کنم و از روی آیات قرآن حکم را ثابت کنم ولی من یهودی بودن قرآن را فرض گرفتم نه الهی بودن آن را . من بجای این مصادره به مطلوبی که شما اتهام آن را میزنید ، از «برهان خلف» استفاده نموده و حرف شما را ثابت فرض کردم و سپس با استفاده از تناقضِ پیش آمده از ادعای شما، حرف شما را باطل ، و نقیض حرف شما (الهی بودن قرآن) را ثابت کردم . همانطور که می دانید «برهان خلف» بر عکس «مصادره به مطلوب» کاملا صحیح و منطقی است.


    گفته ی شما : ایه 82 سوره مائده رو مثال اوردید ولی ایات قبل از اون رو عمدا یا سهوا نیاوردید. تازه از این هم بگذریم که در برگردان به فارسی آیه هم دچار اشتباه شده بودید.
    پاسخ : نه عمد سوئی در کار بود نه سهوی . آنچه که مورد نیاز بحث من بود آورده و ترجمه شد... و از قسمت هایی که موضوع بحث نبود صرف نظر شد.


    گفته ی شما : آیه 78 همین سوره مائده میگوید : ( از میان فرزندان اسرائیل آنان که کفر ورزیدند به زبان داوود و عیسی بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند....) . حتما این نکته رو میدونید که بیشتر مسیحیان آن زمان  در واقع یهودیانی بودند که به خداوندی عیسی مسیح ایمان آورده بودند. طرف حساب این نخبگان یهود هم همان یهودیانی بودند که عیسی را خدا میدانستند نه تمام یهودیان. این آیه به وضوح داره موضع آنها رو بیان میکنه
    پاسخ : این آیه می گوید برخی از بنی اسرائیل به علت اینکه نسبت به دینی که پیامبر زمانشان برایشان آورده بود کفر ورزیده بودند توسط همان پیامبر زمان خود مورد لعن قرار گرفتند . مفسرین می گویند این آیه ناظر بر آندسته از بنی اسرائیل است که بخاطر کفر توسط حضرت داوود و عیسی ابن مریم لعن شدند. این آیه می گوید یهودیانی که عیسی را تکذیب کرده اند ملعون هستند ، با این حساب اگر بفرض محال قرآن ساخته ی یهودیان باشد ، با توجه به اینکه یهودیان به نبوت عیسی اعتقاد ندارند ، فی الواقع در این آیه خودشان را لعنت کرده اند... ؛ حتی احمق های یهودی هم خودشان را لعنت نمی کنند چه برسد به نخبگان یهودی!!


    گفته ی شما : در ایه 82 همین سوره می فرماید :
    لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا
    ( مسلما یهودیان و کسانی از آنها را که شرک ورزیدند دشمن ترین مردم نسبت به مومنان خواهی یافت. )

    پاسخ : توصیه بنده به شما این است که وقتی به ادبیات عرب و علم ترجمه و تفسیر تسلط ندارید از ترجمه و تفسیر دیگران استفاده کنید. این آیه می گوید «یهودیان» و «الذین اشرکوا (مشرکان)» دشمن ترین مردم نسبت به مومنان هستند . شما ظاهرا از طرف خودتان یک «منهم» بعد از «الذین اشرکوا» در تقدیر گرفته اید!!! . الذین اشرکوا ، شامل تمام کسانی است که شرک ورزیده اند و مراد آیه مشرکان و بت پرستان عرب جاهلی است نه «مرتدان یهودی» با آن تفسیرها و اطلاق هایی که شما از خودتان ابداع می کنید...


    گفته ی شما :در ادامه ایه میفرماید : ( و قطعا کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم نزدیکترین مردم در دوستی با مومنان خواهی یافت.)
    کاملا از سیاق آیات قبل و همین آیه برمیاد که نصرانی منصوب به شهر ناصره محل تولد عیسی مسیح می باشد و نه کسانی که به خداوندی عیسی مسیح باور دارند. مراد از نصاری یا نصرانی مسیحیانی هستند که بر دین مسیحیت یعنی بر دینی که حضرت عیسی مسیح (ع) آورده بود باقی مانده اند و اسلام را نپذیرفته اند نه مسیحیانی که عیسی مسیح رو خدا می دانستند.

    پاسخ : شما از کدام سیاق برداشت می کنید که منظور از مسیحیان ، مسیحیان اهل ناصره است؟؟؟؟؟ اصلا مسیحیان اهل ناصره چطور با پیامبر ارتباط داشته اند که قرآن بخواهد چنین آیه درباره ی آنان نازل کند؟؟؟ مگر می شود بدون شان نزول ، آیه نازل شود؟؟ مثلا چه دلیلی دارد که قرآن بیاید درباره ی ارتباط مسلمانان زمان پیامبر با مردم ژاپن آیه نازل کند؟؟؟ این تفاسیر به رای را از کدام آیات در می آورید؟؟؟ اینکه مسیح متولد ناصره است صحیح ، اینکه به مسیحیان نصرانی می گویند هم صحیح ، ولی چه لزومی دارد که همه مسیحیان اهل ناصره باشند؟؟؟ شان نزول این آیه مهاجرت جعفرابن ابیطالب به حبشه و ماجرای برخورد خوب مسیحیان حبشه و نجاشی با مسلمانان در هنگامی است که آیات سوره مریم توسط جعفر ابن ابیطالب برایشان خوانده شد و هیچ ربطی به اهل ناصره ندارد.
    ضمنا مسیحیانی که عیسی را فرزند خدا می دانند مشرک محسوب می شوند و مشمول «الذین اشرکوا» می شوند.


    گفته ی شما : آیا خدا حکم داده کسانی که به خداوندی عیسی مسیح باور دارند و برای خدا فرزندی قائل شدند رو دوست مسلمانان خطاب کند ؟ این تناقض اشکاری با پیام خدا منی بر یکتا پرستی هست.از همه مهمتر این تناقض اشکاری هست با یک ایه دیگر که خدا میگوید :  ( ای کسانی که ایمان آورده اید ، یهود و نصارا را یاوران و دوستان خود مگیرید.)  پس بفرمائید قرآن تناقض داره. چیزی جز تناقض در قرآن از گفته های شما برداشت نمیشه.
    پاسخ : قرآن فرموده مسیحیان نسبت به یهودیان و مشرکان ، در برخورد با مومنان نرم تر هستند و حق پذیری بیشتری دارند ولی این آیه درباره ی توحید و یکتاپرستی آنان نفیا و اثباتا حرفی نمی زند . اگر می گفت مسیحیان مسلمان هستند بقول شما تناقض بود ولی چنین سخنی گفته نشده و فقط درباره ی اخلاق و رفتار خوب و نرم مسیحیان با مومنان سخن رفته است .ضمنا مسیحیانی که عیسی را فرزند خدا می دانند مشرک محسوب می شوند و مشمول «الذین اشرکوا» می شوند.
    اما در مورد بخش دوم کلامتان ، قرآن می گوید مسیحیان نسبت به مومنان نرم تر هستند آیا این علت می شود که مومنان با آن ها دوستی کنند؟؟؟؟ مسلما پاسخ منفی است. فرض کنید یک سارق ، پلیسی را دوست داشته باشد و با او به نیکی رفتار کند آیا می توان از این نتیجه گرفت که آن پلیس هم لزوما باید با او رفتار خوبی داشته باشد و از جرم او صرف نظر کند؟؟؟ نتیجیه گیری تان غلط است . این دو مسئله مانعه الجمع نیستند چرا که دو حکم متفاوت روی دوموضوع مجزا ثابت شده است ؛ نه یک موضوع واحد . جمع بندی کلام قرآن اینطور می شود : مسیحیان نسبت به یهودیان و مشرکان ، در برخورد با مومنان نرم تر هستند ولی شما نه مسیحیان و نه یهودیان را دوستان خود مگیرید.


    گفته شما : ملاحظه میکنید که هدف اون نخبگان یهودی آندسته از یهودیانی هستند که شرک ورزیدند نه تمام یهودیان. واژه والذین اشرکوا به وضوح نشون میده که یعنی کسانی از آنها که شرک ورزیدند. حال شما این رو تعمیم دادید به مخالفت با تمام یهودیان در صورتیکه اینگونه نیست.
    اون نخبگان یهود که من ازشون با این عنوان یاد میکنم نظرشون فقط یهودیان مشرک هست نه همه یهودیان. دیگه از این واضح تر که هم متن عربی رو گذاشتم و هم ترجمه درست فارسی رو ؟

    پاسخ : با «ترجمه ی غلط» و «تفسیر به رای» نتیجه گیری می کنید و سپس با «مغلطه» و پیروز جلوه دادن خود ، سعی دارید فکر مخاطبتان را منحرف کنید تا از تمرکز روی مغالطه تان غافل شود... نمی دانم شاید قرآن ترجمه ی یهودیان و مسیحیان را مطالعه می کنید که چنین ترجمه های عجیب و غریبی ارائه می دهید.پیشنهاد می کنم نظری به قرآن مسلمین بکنید...


    گفته ی شما : اینکه گفتین الان برای یهودیان دشمنی سر سخت تر از مسلمانان نیست. جالبه میتونم سوال کنم دشمن سرسخت مسلمانان چه کسانی هستند ؟ پاسخ روشنه خود مسلمانان. کافیه یک نگاهی به دور و بر خودمون و همچنین تاریخ اسلام  بیاندازیم . پس این هم یک سفسطه دیگه
    پاسخ : سرسخت ترین دشمن یهودیان امروز و گذشته مسلمانان بوده و هستند . بفرمایید تاریخ اسلام را نگاه کنید ، غزوات و جنگ های متعدد پیامبر و تحمیل های گسترده ی شکست بر یهودیان توسط سپاه اسلام گواه بر ادعای بنده است . برای بار چندم است که می گویم و واقعا نمی دانم چرا متوجه نمی شوید ، غزوه بنی نظیر ، غزوه بنی قینقاع ، غزوه خیبر ، غزوه ی خندق و... همگی نشان می دهند در گذشته سرسخت ترین دشمن یهودیان که همواره آن ها را در طول تاریخ شکست داده اند مسلمانان و اسلام بوده است. اما در دنیای امروز هم همچنان این روند ادامه دارد مهم ترین و سرسخت ترین و تنها دشمنان اسرائیل عبارتند از : جمهوری اسلامی ایران ، گروه های اسلامی مقاومت ، حزب الله ، انصارالله ، جهاد اسلامی و ... که همگی اسلامی هستند. گاهی برخی اختلافات و شکاف هایی که در میان فرق اسلامی وجود دارد با توطئه و دسیسه ی دشمنان اسلام از جمله یهود باعث می شود درگیری های داخلی ایجاد شود . نمونه آن فرقه های ساختگی و جعلی ، وهابیت است که در فرقه ی تکفیری داعش نمود پیدا کرده است.
    همین ایجاد تفرقه در اسلام و فرقه سازی ها توسط یهودیان گواه دشمنی آنان با اسلام است. داعش یک گروه تروریستی است و به زودی بساطش برچیده می شود و اینکه می گویید سرسخت ترین دشمن اسلام ادعایی است بس گزاف. قیاس «داعش و گروه های تکفیری» با «اسرائیل و یهود» به عنوان دشمن سرسخت اسلام یک قیاس مع الفارق و باطل است .


    گفته ی شما : مصادره به مطلوب میکنید چون دشمنی سرسخت تر از مسلمانان برای یهودیان وجود ندارد ، پس اصلا نمیتونسته کار نخبگان یهود بوده باشه . دشمنی سر سخت تر از مسلمانان هم برای مسلمانان نیست ولی اینو حتی پیامبراسلام هم تا این حد نمیتونست پیش بینی کند. هر پیش بینی از اختلاف امت اسلامی داشت فقط درحد همان دوران شخص ایشان بوده نه در حد داعش و طالبان و ...
    پاسخ : در قسمت قبل اثبات شد که دشمنی سرسخت تر از مسلمانان برای یهودیان نیست پس «مصادره به مطلوب» منتفی است و این چند خط حرفتان از مبدا باطل می شود و نیازی به ادامه برهان آوردن توسط بنده احساس نمی شود .
    ضمنا پیامبر بارها و بارها درباره ی وضعیت بعد از خودشان در باره ی وقایعی که اتفاق می افتد هشدار داده اند و وضعیت آخرالزمان را توصیف کرده اند. چون شما مطالعه نداشته اید علت می شود که پیامبر آینده ی امتش را پیش بینی نکرده؟؟؟ حرف هایتان هیچ مبنایی ندارد چه برسد به اینکه مبنای غلط داشته باشد.


    گفته ی شما : حوادث زمانه طوری رقم میخوره که نه پیامبر و نه  نخبگان یهودیست نمیتوانستند هزار سال آینده رو پیش بینی کنند و به این نتیجه برسند مسلمانان قدرت نابود کردن آنها رو دارند. اونها رو باید در ظرف زمان خودشون ببینیم. هدف اونها تنها مقابله با مسیحیت عیسوی بود.
    پاسخ : آن نخبگان یهودی موهومی که می گویید خیلی احمق بوده اند چون نه تنها آینده ی دور را بلکه چندسال و چند ماه پیش رویشان را هم نتوانستند پیش بینی کنند چون پیامبر از عصر ظهور اسلام دائما با یهودیان می جنگید و آن ها را شکست می داد. پیشنهاد می کنم بجای نخبگان یهودی اصطلاح احمقان یهودی را بکار ببرید چرا که در مورد چنین افرادی لفظ احمق بیشتر صدق می کند تا نخبه!!


    گفته ی شما : «نکته مهمتر اینکه مسلمانان واقعا هم در مقام عمل نمیتوانند تهدیدی برای یهودیان باشند و قدرت یهود چه در زمان پیامبر و چه در زمان حال بسیار بالاتر و بیشتر از مسلمانان است»
    پاسخ : اینکه یهود پس از تخریب معبد ، همواره آواره بوده و در سراسر جهان پراکنده بوده بر همه مسلم و قطعی است . کتاب های تاریخی همگی گواه اند بر تحقیرها ، توهین ها ، تهدیدها ، تضعیف ها و آزار و شکنجه هایی که مسیحیان بر یهودیان در قرون وسطی روا می داشتند . یهود همواره دین و قومی کوچک بوده که مورد تنفر همه اقوام و ملل بوده است. این مطلب (عداوت با یهود) در مورد اسلام هم صادق است. همانطور که در پاسخ نظر قبلی تان گفته شد سپاه اسلام همواره در جنگ و ستیز با اقوام یهودی بوده و در پی قطع ریشه یهود است. و اینکه می گویید قدرت یهود همواره بیشتر از اسلام بوده ، با شکست «دژ یهودیِ خیبر» و «سایر غزوه ها و جنگ هایی که با شکست سپاه یهود ختم شد» نقض می شود. اینکه یهودیان از عصر روشنگری در اروپا خود را بازسازی نموده و با کسب قدرت و ثروت در دنیای فعلی به قدرت و نفوذ هنگفتی رسیده بحث دیگری است.


    گفته شما : «حال به یک جنبه دیگر بپردازیم.دوست عزیز اگر بخواهید درون دینی بحث کنید و ایه بیاورید که  کفه ترازو به نفع تئوری بنده است. شباهتهای بسیاری اسلام به مسیحیت دارد. از گوشت خوک گرفته تا خون. از اینکه اولین قبله مسلمین کجا بوده تا و احکام فقهی . از داستانهای قرآن که همان داستانهای یهودیت است تا قصه آفرینش.
    جالبه شما از اینهمه شباهت نتیجه نمیگیرید که اسلام ساخته پرداخته یهود است و صرفا اگر یکی دو مورد تناقض باشه نتیجه میگیرید که اسلام دین جدیدی است .

    پاسخ: بنده نگفتم که اسلام دینی است کاملا متمایز از یهود و مسیحیت . بلکه عارض شدم مقدار بسیار زیادی از تعالیم «یهود» با اسلام شباهت دارد و پیامبر اسلام شریعت موسی و عیسی را نفی نکرده بلکه با تایید شریعت بکر و دست نخورده آنان دینی کامل تر و اتَم ارائه کرد و اینکه چرا ادیان ذره ذره و کم کم کامل شدند در انتهای پست «اسلام ، نسخه جدید یهود» پاسخ داده شد.
    ضمنا منظور از این احکام فقهی مسیحیت که آن را مشابه با احکام فقهی اسلام می دانید دقیقا کدام احکام است؟؟؟ از کی تا به حال مسیحیت فقه الهی داشته ما خبر نداشتیم؟؟
    من هیچ وقت نگفتم : اسلام و یهود عینا مشابه یکدیگرند و در «یکی دو مورد» تناقض دارند ، اسلام و یهود در ابعاد بسیار گسترده ی فقهی و عقیدتی متفاوت اند ، این چه طرز مناظره است؟؟؟ عقاید خودتان را به من نسبت می دهید و این را مبنا می کنید برای نتیجه گیری؟؟ بهمین علت که مبنا و پایه بحثتان جمله ای است که به دروغ به من نسبت داده اید می توانم از ادامه بحث خودداری کنم چون وقتی پایه ساختمان بحثتان غلط است تمام ساختمان ادعاهایتان فرو می ریزد و کار در همینجا تمام می شود. ولی خب من بزرگواری می کنم و پاسخ سایر ادعاهایتان را هم می دهم!


    گفته شما : اسلام چیز جدیدی برای ما نیاورده جز دستورات یهودیت  باضافه  آداب و رسوم قبایل عرب. »
    پاسخ: تمام عالم می داند که اسلام بعلت مخالفت و «سعی در از بین بردن آداب و رسوم قبائل جاهلی عرب» مورد تنفر اعراب جاهلی و مشرکین و بت پرستان مکه بود. فرهنگ اسلام کاملا متمایز با فرهنگ دوران جاهلیت است. چطور ، با کدام عقل ، و با کدام منطق می توان گفت فرهنگ اسلام ترکیبی از یهود و عرب جاهلی است؟؟؟ فرهنگ اسلام با فرهنگ جاهلی زمین تا آسمان فرق دارد...


    گفته شما : من که الان چهل سالم نشده عمری رو در مسائل دینی گذروندم و زندگیم بر این پایه شکل گرفته اونوقت چطور با یک جمله ساده که پیامبر قبل از مبعوث شدن و قبل از چهل سالگی پیرو دین ابراهیم بوده ، مسلمانان میخواهند که ما قانع شده باشیم و زیاد کنکاشی در زندگی قبل از چهل سالگی پیامبر نکنیم ؟  دوران بسیار تاثیر گذاری بوده که عمدا گزارش مبسوطی به ما نمیرسه چون هر نوع گزارشی بیرون بیاد نظزیه خدا ارسالی قرآن بیشتر مورد تشکیک قرار میگیره. توصیه من به شما اینست که در مقام ایمان اگر دوست دارید مسلمان بمانید ولی در مقام ابراز دلایل عقلی برای دیگران کمی انصاف به خرج دهید.
    پاسخ: کدام یک از علمای اسلام از شما خواسته که در زندگی قبل از 40سالگی پیامبر کنکاش نکنید؟؟؟چرا دروغ می گویید؟؟چرا تهمت می زنید؟؟ مغالطه هایتان قابل تحمل است ولی دروغ و تهمت هرگز!. وجود انواع و اقسام  رشته ها و گرایش ها در زمینه «تاریخ و تمدن اسلام» در دانشگاه ها و حوزه های علمیه کشورهای اسلامی مثل ایران ، مصر ، سوریه ، عراق و... همگی گواه بر سعی علمای اسلام در تشویق اهل علم به کنکاش در زندگی پیامبر در قبل از 40 سالگی ایشان است.
    ضمنا مقوله «عمد» یک امر وجودی است نه عدمی ، عدم نمی تواند علت واقع شود . «نرسیدن گزارش مبسوط» یک امر عدمی است و نمیتواند «علتِ وجودی» مثل «عمد» داشته باشد. شما توقع دارید در خانه بنشینید و علما، مورخان و مراجع دینی اسلام بیایند گزارش های مبسوطشان پیرامون زندگانی پیامبر در محضر شما عرضه کنند؟؟؟ اگر چنین توقعی دارید من به شما اطمینان میدهم که چنین اتفاقی هیچ وقت نمی افتد.
    و اما نکته ای دیگر:در آن زمان و در هیچ زمانی مردم عادت نداشتند زندگانی تک تک افراد جامعه را بنویسند با این احتمال که اگر روزی به نبوت رسید تاریخچه ی زندگی اش را داشته باشند ، عرف و عادت بر این است که زندگی فرد از زمانی که وی شخصیتی برجسته و مطرح می شود ثبت و ضبط شود و حتی المقدور گزارش هایی هم از گذشته اش ثبت شود . شما وقتی بیوگرافی شخصیت های مطرح را میخوانید می بینید در چند خط مختصر از ولادت و کودکی و نوجوانی و جوانی آن فرد می گذرند و بیشتر روی قسمت هایی که فرد شروع به تاثیر گذاری کرده مانور می دهند . اینکه تاریخ زندگانی قبل از 40 سالگی پیامبر به وسعت و گستردگی دوران نبوت ایشان نیست مسئله ای معقول و طبیعی است.

    امید که با رعایت انصاف سخن حق را بپذیریم...
    سید ابوالفضل ساقی
    30 دی ماه 1395
  • حامد
    ۱۷ آذر ۹۵ ، ۱۶:۵۷
    سلام . چی شد عزیز من دیگه جوابیه منو منتشر نکردین . البته می دونستم با شما نباید بحث کرد و چون وبلاگ خودتون هست هر چه به مذاق خودتون خوش میاد رو در سایت قرار میدهید و اگر کسی مثل من جواب محکم و دندان شکنی بدهد قرار نخواهید داد. خدا رو شکر شبکه های اجتماعی و وسایل ارتباط جمعی با مخاطبان میلیونی ندای ما رو پخش خواهند کرد . احتیاجی به وبلاگ های آخوندی و حکومتی مثل وبلاگ شما نیست.
    پاسخ سردبیر:
    فرصتی برای نگارش پاسخ به جوابیه نبود .
    علی ای حال با عرض پوزش بخاطر این تاخیر ، کامنت دندان شکن شما بهمراه جوابیه ما منتشر شد.
    در زیر این کامنت می توانید آن را مشاهده کنید.
  • چ
    ۳۰ آذر ۹۵ ، ۲۲:۱۲
    آقای حامد استدلالات و نتایج حاصله از آن در کلام شما بسیار ابتدایی و در حد کودکستان مطرح گردیده است پس لطف کنید اگر قرار است به اسلام ایراد وارد کنید پس از اندکی مطالعه و تحقیق بگردید یک مجرای کمی پیچیده تر برای چالش برگزینید وگرنه به ابله بودن توسط اهل تعقل متهم میشوید.
  • حامد
    ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۴۹

    با سلام دوباره . خیلی ممنون از پاسخ شما . برادر گرامی اینجوری نمیشه بحث کرد. من هر مطلبی که نوشته بودم شما نسبت تهمت یا دروغ داده بودین. اگر تمایل ندارید پاسخی بدهید مستقیم بگوئید تمایل ندارم و اگر تمایل دارید لطفا برای هر مطلب بنده نسبت تهمت یا دروغ ندهید.
    و اما به این نتیجه رسیدم چنانچه بخواهم برای شما مطلبی بنویسم و بحثی بکنم بهتره مورد به مورد و کوتاه باشه تا ذهن بر روی یک موضوع تمرکز کنه.
    قبل از اینکه به بحث یهودی بودن یا نبودن قرآن بپردازم ، روشن شد برای بنده که باید در مورد بسیاری از واژه ها و مطالب ابتدا به توافق رسید.
    روی این دو ایه که در پاسخ شما نیز بدان اشاره شد تمرکز میکنیم :

     ---  ای کسانی که ایمان آورده اید ، یهود و نصارا را یاوران و دوستان خود مگیرید

      ---  و قطعا کسانی را که گفتند ما نصرانی هستیم نزدیکترین مردم در دوستی با مومنان خواهی یافت .

    بعد هم مثال سارق و پلیس رو آوردید که در صفحه موجود است و از تکرار آن خودداری میکنم.
    حالا پرسش من اینجاست اساسا دوستی یعنی چه ؟ چه کسی دوست ما هست و چه کسی دوست ما نیست. چه کسی رو میشه لقب دوست داد و چه کسی رو نمیشه لقب دوست داد؟ ایا این لپ تاپی که شما دارید ، گوشی موبایلی که از کشورهای غربی اومده ، فن آوریهای زیاد و مدرن کشور های مسیحیت نشان از دوستی مسلمانان با مسیحیان نیست ؟ احتمالا میگین نه . خب باشه مشکلی نیست پس دوستی یعنی چه ؟ شما به من ایراد میگیرید که مطالعه ندارم . باور کنید همین الان دارم چندیدن و چند بار از منبع مختلف میخونم که هرگونه داد و ستد با مشرکین حرام است . مسیحیان اروپا هم که به خداوندی عیسی مسیح اعتقاد دارند و نیز به نبوت پیامبر اسلام اعتقادی ندارند بنابه نظر خودتان جزو مشرکین هستند. مسلمانان که روزانه هزاران نوع کالا از مسیحیان خریداری و استفاده میکنند و شما نیز حتما کالاهای غربی ساخت کشورهای مسیحی و مشرک رو دارید ، ایا با اینها امان نامه بستند ؟ مهادنه بستند ؟ ذمه بستند ؟ عزیز من مسلمانان  سر تا پا وابسته به همین مشرکین و مسیحیانی که عیسی مسیح رو خداوند میدونند هستند ، اونوقت شما مثال سارق و پلیس رو میزنی ؟ خب سارق اظهار به تمایل دوستی و نزدیکی کرده ، چرا پلیس باهاش دوست میشه و باهاش تجارت میکنه ؟ احتمالا مینویسید که تجارت ،دوستی حساب نمیشه . پس لطفا به من بگین دوستی اساسا چیست و دوست کیست. از منظر قرآنی اینو پاسخ بدین تا بتونم راحت تر ادامه بحث داشته باشم.
    با تشکر

    پاسخ سردبیر:
    سلام
    نسبت هایتان به بنده از دو حالت خارج نیست یا صادق است یا کاذب. وقتی حرف هایی را به بنده نسبت می دهید که من نه آن ها را گفته ام نه اعتقادی به آن ها دارم، می شود نسبت کاذب. وقتی کاذب با قصد همراه باشد به آن تهمت اطلاق می شود. آن قسمت از سخنان شما را که دروغ خواندم، کاذب بودند و آن بخش های کاذبی که با قصد و غرض گفته بودید تا از آن ها برای نتیجه گیری غلط استفاده کنید، تهمت خواندم. پس بنده سخن خطا و غلطی نگفته ام و آنچه که گفتم عین حقیقت بوده است.
    و اما بعد...

    احکام داد و ستد با مشرکین زیر مجموعه ی احکام داد و ستد با کافران است. کافران به دو دسته ی حربی و ذمی تقسیم می شوند. داد و ستد با کافران حربی مطلقا حرام است اما داد و ستد با کافران ذمی بلااشکال است و اموال این اشخاص کاملا مورد احترام بوده و اگر کسی از مسلمین به اموال ایشان خسارت وارد کند ضامن است و باید جبران مافات کند. اما اگر کافر غیر ذمی باشد یعنی کافر غیرحربی که در دولتی غیر از دولت اسلامی قرارداشته باشد و بین دولت ها قرار امان منعقد باشد، کلیه عقود تعهدات محترم و لازم الاجرا هستند. فلذا معامله و داد و ستند با کافر غیرحربی (اعم از ذمی یا غیر ذمی) موردی ندارد. اسرائیل بنظر تمام فقهاء مشمول احکام معاملات کافر حربی است و هر گونه داد و ستد با آن و مردم آن شرعا حرام و ممنوع است. لکن دولت های اروپایی روابط متخاصمانه ای با جمهوری اسلامی ایران ندارند و کنوانسیون هایی که بین ایران و این دولت ها منعقد می شود نشان می دهد روابط دولت ها در حالت صلح و در اصطلاح فقهی «امان» است. لذا روابط دولت اسلامی و صادرات و واردات با دولت های اروپایی اشکالی ندارد.
    ضمنا نظام های دولت های اروپایی مبتنی بر سکولاریسم بوده و بودجه های این دولت ها صرف تبلیغ و ترویج مسیحیت نمی شود و از این جهت اطلاق شما مبنی بر اینکه این کشورها مسیحی هستند، غلط می باشد.

    اینکه می فرمایید مسلمانان وابسته به مسیحیان هستند نیز خالی از اشکال نیست. اولا همانطور که عرض شد مسلمین با کشورهای سکولاریست معامله می کنند نه مسیحی، در حال حاضر که ایران توسط کشورهای اروپایی و امریکایی تحریم شده، بسیاری از نیازهای بازار مسلمین از بازارهای چین تامین می شود پس مسلمانان آنچنان وابستگی به کشورهای اروپایی ندارند و در حال حاضر بود و نبود مسیحیان تاثیر آنچنانی در رفع نیاز مسلمانان ندارد. ثانیا هر مکتبی گاهی دچار افول و انحطاط می شود و گاهی اوج می گیرد. در زمانی که اسلام ظهور کرد ، مسیحیان اروپا حتی نمی دانستند حمام و مسواک چه هستند (رجوع کنید به تاریخ تمدن ویل دورانت) بسیاری از علومی که در جهان باب آن گشوده شده سر منشا آن از دانشمندان مسلمان است (مثل شیمی که از لفظ کیمیا گرفته شده و پدر آن جابر این حیان است) و این در حالیست که کشیشان کلیسا در آن دورانِ اوج اسلام داشتند اراضی و املاک و زمین های بهشت را متر به متر به مسیحیان می فروختند و سندهای شش دانگ و منگوله دار صادر می کردند!

    اروپا از وقتی به اوج رسید که میسحیت را کنار گذاشت و جدایی دین از سیاست را پیش گرفت. بمحض اینکه اروپا مسیحیت را کنار گذاشت و دین را در کلیسا گذاشت و درب آن را بست در مدت کوتاهی کشورهای اروپایی به کشورهایی پیشرفته و صنعتی مبدل شدند. اما این در اسلام درست برعکس است. از وقتی نظام ایران به جمهوری اسلامی تغییر یافت پیشرفت های شگرف و چشم گیر علمی با سرعت رشدی چندبرابر جهان در حال شکل گیری است. این در حالیست که قبل از اسلامی شدن ایران، تنها واردات صورت می گرفت. برای درک کردن عمق میران پیشرفت ایران اسلامی به پراید نگاه نکنید بلکه به جنگ افزارها، موشک های بالستیک، ماهواره های فضایی و صنایع فضایی و نظامی ایران نگاه کنید.
    این ها در پاسخ به نگاه اشتباه و گذرای شما دوست عزیز بود نسبت به جامعه اسلامی و جامعه سکولار که اشتباها آن را مسیحی خواندید.
    و اما بعد...

    پیرامون فرموده ی شما عزیز دل: «شما مثال سارق و پلیس رو میزنی ؟ خب سارق اظهار به تمایل دوستی و نزدیکی کرده ، چرا پلیس باهاش دوست میشه و باهاش تجارت میکنه ؟»
    تجارت لزوما به معنای دوستی نیست. تجارت برای رفع نیاز انجام می گیرد. شما فرض کنید در بیابانی گرفتار شده اید و از عطش در حال مرگ هستید(البته خدای ناکرده)، در این وضعیت شما فقط به فکر آب هستید و بلاشک برایتان فرقی نخواهد که کسی که به شما آب می دهد شهرام است یا بهرام. البته اگر آن فرد فردی باشد که به خون شما تشنه است و سایه تان را با تیر می زند و شب و روز درحال توطئه علیه شما و خانواده و دوستان و مردم و هم کیشانتان است در این صورت اگر او در بیابان حاضر شود و قصد کند به شما آب دهد بلاشک ترجیح می دهید بمیرید ولی از او آب نگیرید و خود را ذلیل او نکنید چرا که آب دادن او نیز کاشف از وجود قصد خصمانه ای است و اگر غیر این بود، با آن شدت دشمنی او، می گذاشت از تشنگی بمیرید. (به اینگونه افراد در اسلام کافر حربی می گویند).
    اما گاهی با فردی که می خواهد به شما اب بدهد دشمنی آنچنانی ندارید و او کاری به کار شما ندارد و فقط به این قصد آب می دهد که پولی از آن بدست آورد نه از سر لطف و مهربانی.(این در اسلام در حالتی است که کافر غیرحربی باشد.) شما با او معامله و تجارت می کنید در حالیکه دوستی و مهر قلبی نسبت به او ندارید چنانکه او ندارد.

    دوستی یعنی بین طرفین معامله و مراوده همراه محبت و لطف باشد. قرآن می گوید یهود و نصاری را دوستان خود مگیرید. این یعنی معامله و نشست و برخاست همراه با مهر و لطف نداشته باشید و در صورتی که آن ها دشمنی نکردند شما نیز با آنان دشمنی نکنید و اگر معاملاتی با آن ها داشتید از جهت رفع نیاز مسلمین باشد نه محبت و دوستی. فی المثل در نظر بگیرید مسلمانی نیاز به کالای «الف» دارد ، این کالا بصورت بلاتفاوت هم در بازار مسیحیان موجود است هم در بازار مسلمین. در این صورت فرد مسلمان اگر این کالا را از بازار مسیحیان تهیه کرد، این مصداق بارز دوستی مسلمان و مسیحی است که قرآن از آن نهی کرده ، لذا فرد مسلمان با توجه به مهر و پیوند اخوت اسلامی باید از بازار مسلمان خرید کند.(در صورتی که شرایط یکسان بود.)

    +ممنون می شوم اگر سوالات و شبهه هایتان را در بخش پرسش و پاسخ مطرح بفرمایید. چرا که اولا ممکن است که این سوالات شما برای افراد دیگری هم مطرح باشد و ثانیا نظم فی الجمله چیز بدی نیست.
    همواره موفق باشید...
    سید ابوالفضل ساقی
  • حامد
    ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۵۸
    من برای فقه و فقهای اسلامی ارزشی قائل نیستم . گفتم قرآنی ثابت کنید.
    کافر ، کافر است . حربی و غیر حربی نداره. این بازی با کلمات جهت موجه جلوه دادن معامله با کافران ( البته از دید قرآن اینها کافر هستند ) است. فقه فربه و چاق و چله که روزبروز نه تنها مشکلات مردم و جهان اسلام رو رفع نمیکنه ، بلکه مشکلی بر مشکلات قبلی می افزاید.
    فربهی فقه به علت نقص دین است . دین اگر کامل باشه نیازی به این همه کتب فقهی نیست. چون شما از قرآن خارج و وارد بحث فقهی شدید ، ادامه بحث بی فایده است.
    پاسخ سردبیر:
    غیرعقلانی است که برای حل کردن مسائل فیزیک بیاییم هرچه سوال و تست و مسئله در درس فیزیک در جهان است را جمع آوری کنیم و سپس به آن ها تک به تک جواب دهیم؛ چرا که این مسائل هیچ وقت تمام نمی شوند و هر روز و هر ساعت و هر ثانیه ممکن است سوالی با شکلی متفاوت به ذهن کسی برسد(کما اینکه در کنکورها می بینیم سوالات ابداعی و نو و جدیدی طرح می شود). لذا جمع آوری تمام پرسش های فیزیک از سرتاسر زمین عملی است غیر ممکن و غیرعقلانی...
    فیزیکدانان برای رفع این نقص، راهی ارائه داده اند که بوسیله ی آن بتوان در هر وقت و هرکجا هر نوع مسئله ای با هر شکلی پدید آمد را حل نمود. آن راه ، عبارت است از اینکه در هر موضوعی یک فرمول کلی ارائه داده اند. مثلا برای حل مسائل مبحث مکانیک از چند فرمول محدود نظیر «f=ma» , «v=xt» , ... استفاده می شود.
    در اسلام نیز با توجه به اینکه این دین برای جهانیان تا قیامت نازل شده است و ممکن است هر روز و هر ساعت یک مسئله ی جدید طرح شود، اسلام بجای طرح و حل تک تک مسائل که هیچ وقت تمام نمی شوند، محورها و اصولی کلی ارائه داده که بوسیله ی آن احکام روز و جدید استنباط می شود. این اصول کلی از قرآن بدست می آید و با توجه به اینکه با عقل و خرد در می آمیزد و حکمی از آن بدست می آید می توان گفت دین اسلام دینی الهی و در عین حال عقلانی است.

    اگر اسلام دستورات خشک و ثابتی را امر می فرمود و همه آن ها را اطاعت می کردند و هیچ انعطافی در آن وجود نمی داشت بلاشک عقل در این دین به کنار رانده می شد. چرا که پیروان این دین باید چشم بسته و بی هیچ فکری عمل به دستورات می کردند. اما اسلام احکامی محدود به همراه اصول کلی فرستاده تا مردم بتوانند متناسب با شرایط و وضعیتی که دارند وظیفه خود را بوسیله ی قدرت تعقل و تفکر بشناسند و به آن عمل کنند. اما چون تفقه و اندیشه عمیق در آیات الهی مستلزم مقدماتی همچون کسب علم صرف، نحو، لغت، بدیع، بیان،لغت ، منطق و ... می باشد و همه افراد جامعه فرصت برای انجام این کار را ندارند، قرآن امر فرموده از هر قومی عده ای زندگی خود را وقف تفقه در دین کنند تا بتوانند احکام الهی مبتنی بر خرد و منطق و استدلال را بر مردم روشن و واضح کنند. این افراد فقیه نامیده می شوند و دلیل و نحوه ی استنباط احکامی که در رساله های توضیح المسائل ذکر کرده اند را در کتب مفصل فقهی توضیح و تشریح داده اند. مثلا یک فقیه در رساله توضیح المسائل فتوا می دهد فلان عمل واجب است. دلیل این وجوب در رساله آورده نمی شود چون عوام جامعه غالبا وقت تفحص ندارند. لکن اگر افرادی علاقه مند باشند که بدانند چرا فقیه چنین حکمی داده می توانند به کتب فقهی نظیر لمعه دمشقیه، شرح لمعه، جواهرالکلام و ... رجوع کنند و ببینند که علما از کدام ایات و روایات و روش های منطقی و عقلی چنین نتیجه ای گرفته اند و حکم به وجوب داده اند.

    تقسیم بندی کافر به حربی و غیرحربی از سنت پیامبر گرفته شده و عمل به سنت پیامبر واجب است. برای دیدن ادله ی روایی و قرآنی و حدیثی فقهایی که حکم به انقسام کافر به حربی و غیرحربی داده اند به کتب فقهی رجوع کنید چرا که فقها از سمت خودشان فتوا صادر نمی کنند که در نظر شما بی ارزش جلوه کند. هر فقیه برای هر حکمی که صادر می کند از ده ها ایه و روایت و حدیث معتبر و روش های مستدل و منطقی بهره می برد تا به یک حکمی برسد.

    احساس می کنم شما یک شبه ره صدساله رو پیمودید و وانگهی مجتهد شده اید و علاوه بر تفسیر قرآن، احکام فقهی هم صادر می کنید. پیشنهاد بنده به شما برادر گرامی که از سمت خود فتوا صادر می کنید و می فرمایید «کافر کافر است، حربی و غیر حربی نداره» این است که ابتداء یک شرح کامل از روش علمی و ایات و روایات و ادله ی عقلی مورد استفاده تان در راستای صدور این حکم فقهی را، در کتاب فقهی خود منتشر کنید سپس با چاپ رساله توضیح المسائل خود به عنوان «آیت الله حامد بهدادی» به جمع مراجع تقلید بپیوندید.

    از بحث و مناظره با شما دوست گرامی بسیار خوشحال شدم، بنده نشانه های منطق و خردورزی را در شما می بینم لکن روح کلامتان بر لجاجت دلالت می کند ولی مطمئن هستم که روزی دست از لجاجت خواهید کشید و سخن حق را خواهید پذیرفت. چرا که در پاسخ به شما نهایت دقت، انرژی و منطق را صرف کردم تا پرسش هایتان را کامل، واضح و روشن پاسخ بدهم و جای هیچ شک و شبهه ای باقی نگذارم. کوشش ما در همین حد بود و لا یکلف الله نفسا الا وسعها...


    ++ ضمنا یاد آور می شود بحث کافر مستامن در آیه 6 سوره توبه، و بحث کافر ذمی در آیه 29 سوره توبه آمده است. لذا صحبت من بر خلاف ادعای شما، کاملا قرآنی است.

    همواره موفق باشید...
    سید ابوالفضل ساقی
  • حامد
    ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۳۱

    یکم- فقیهان باستان شناسانی هستند که در طول تاریخ عرف و برساخته های اعراب پیش از اسلام را به نام احکام الله به مردم تحمیل کرده اند. اعراب جزیرة العرب برای زندگی جمعی خود قوانین و احکامی برساخته بودند. این برساخته ها قرن ها قدمت داشت و با میزان دانش و حدود زندگی بدوی آنان تناسب تام داشت.پیامبر گرامی اسلام در چنین جامعه ای زاده شد.به دنبال آن بود تا آنان "موحدانه" به عالم بنگرند و "آخرت اندیش" باشند. همه ی عرف های برساخته ی آنان را با اصلاحات حداقلی "امضا" کرد. فقیهان به جای نگریستن به روح و گوهر دعوت محمد- که توحید و آخرت اندیشی بود- برساخته های اعراب که به امضای پیامبر رسیده بود را اصل قرار دادند و ابدی ساختند. بدین ترتیب بود که انسان موحدآخرت اندیش به حاشیه رفت و "سبک زندگی" اعراب پیش از اسلام محور قرار گرفت و "رشد سرطانی فقه"- به تعبیر مرتضی مطهری- آغاز گشت[1].

    پیامبر الگوی مومنان است. پیامبر برساخته های اعراب پیش از خود را که محصول عقلای آن دوران بود، امضا کرد. او نیامده بود تا تمام اجزای زندگی دنیوی آدمیان را زیر و رو کند، هدف اش معطوف کردن نگاه آدمیان به خداوند و جهان نادیدنی بود. "امضای عرف عقلای زمانه" باید الگو قرار می گرفت، اما فقیهان مخترعات اعراب پیش از اسلام را الگو قرار دادند (عرف های به امضا رسیده)، آنها را احکام الله قلمداد کردند و ابدیشان ساختند. بدفهمی فقیهان، مسائل و مشکلات عظیمی برای مسلمین به بار آورد و سکون و در جاماندگی را جایگزین روابط در حال تغییر و تحول ساخت. این گروه که متخصصان "سبک زندگی" اعراب پیش از اسلام اند، در همدلانه ترین معنا، "باستان شناس" اند. منتها باستانشناسانی که زندگی یک عصر سپری شده را به زور به اعصار بعدی تحمیل می کنند. دعوت پیامبر، دعوت به خدایی بود که از هیچ جهتی شبیه هیچ موجود دیگری نیست (لیس کمثله شیء ، شوری 11)، دعوت به "مرگ اندیشی" و "فضایل اخلاقی" بود؛ نه دعوت به برساخته های اعراب پیش از خود. اگر هدف اجرای برساخته های اعراب پیش از پیامبر بود، اساساً هیچ نیازی به دعوت تازه نمی افتاد.

    جهان پیامبر، همان جهان اعراب بود. او اساس آن جهان را تغییر داد. از آن به بعد، خدای بی صورتی که مثل هیچ چیز نبود، سراپای عالم هستی را در بر گرفت. اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیز شد (هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ – حدید،3) و همه عالم تاریک را لحظه به لحظه روشن می ساخت( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لّا شَرْقِیَّةٍ وَلا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ- نور، 35). پیام محمد ساده و اساسی بود. می گفت به این عالم موحدانه بنگرید (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ- بقره، 156)، او از رگ گردن به شما نزدیک تر است( وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ- ق، 16) و بین شما و قلب تان حائل است( وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ- انفال، 24).

    فقیهان این نگرش را اوراق و داغون کردند. خداوند را به پادشاه شارع تبعیض گر و تبعیض ساز جهان  مبدل ساختند. برساخته های اعراب، محصول نظام بدوی قبیله ای و فرهنگ پدرسالارانه، مردسالارانه و رئیس قبیله سالارانه بود. تبعیض و نابرابری، بنیاد این برساخته ها را تشکیل می داد. پیامبر گرامی اسلام ضمن امضای آن برساخته ها، به طور حداقلی، در جهت عدالت، آنها را اصلاح کرد. اما عدالت هم عدالت مطابق فرهنگ زمانه بود. آن چه اهمیت دارد، "امضای عرف عقلای عصر" است. یعنی مسلمین می بایست با الگو قرار دادن پیامبر گرامی اسلام، در هر عصری برساخته های بشری عقلایی عصر خود را امضا نمایند. بدین ترتیب، ضمن حفظ گوهر و روح دعوت پیامبر گرامی اسلام- که چیزی جز خداگرایی و آخرت گرایی و معنویت گرایی و التزام عملی به فضایل اخلاقی نیست- در هر عصری متناسب با پیشرفت های معرفتی و اجتماعی؛ زیست مومنانه را امکان پذیر سازند. دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و برابری، عرف عقلای دوران مدرن اند.

    فقیهان از طریق احکام الله قلمداد کردن برساخته های اعراب پیش از اسلام و ابدی ساختن آنها، در طول تاریخ،مقابل عقلانیت و عدالت ایستاده اند. انسان های عاقل، فکر می کنند و سطح معرفت و معیشت آدمیان را توسعه می بخشند. برساخته های نظری و عملی عقلا، همیشه مورد تهاجم و نفی فقیهان قرار گرفته است، چرا که با برساخته های نظری و عملی اعراب پیش از اسلام سازگار نبوده است. آنها در طول تاریخ با هر پدیده ی نویی مخالفت کردند. تمام مظاهر تمدن را "برخلاف ضروری دین" قلمداد می کردند. بدین ترتیب آنان برساخته های اعراب پیش از اسلام را "ضروری دین" جلوه می دهند. از این بدتر، این برساخته های خشن و تبعیض آمیز متعلق به اعصار گذشته را، سخنان خداوند و فرامین دائمی او قلمداد می کنند.

    هیچ فقیهی پیشاپیش هیچ ایده ی جدید بشری را نپذیرفته است. وقتی ایده ی تازه ای مطرح می شود، روحانیت آن را نفی می کند. در گام بعد آن ایده به مرور زمان بسط می یابد و دیگران آن را می پذیرند. فقیهان که ناباورانه گسترش و سیطره ی آن ایده را نظاره می کنند، وقتی مومنان به آن ایده پیوستند، آنان هم شرعی سازی آن را آغاز می کنند. دموکراسی و آزادی و حقوق بشر نیز همین سرنوشت را داشته اند. هیچ فقیهی ابتدأ به ساکن مشروعیت اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را نپذیرفت. آن دسته از  روحانیونی که مفاد این اعلامیه را پذیرفته اند، عمل آنها بسیار پس از پذیرش غیر روحانیون بوده است.

    دوم- فقیهان- حتی نواندیشانشان- می گویند برای اظهار نظر درباره ی احکام فقهی، باید فقیه بود. کسی که فقه و علم اصول نخوانده، حق اظهار نظر در این موارد را ندارد. تعیین این که کدام یک از احکام فقهی موقتی و متعلق به صدر اسلام است و کدام یک ابدی و متعلق به همه ی زمان ها و مکان هاست، کاری تخصصی(فقیهانه) است. این مدعا از زوایای گوناگون ناموجه است:

    اولاً: همان گونه که در بند اول گذشت، احکام فقهی برساخته های اعراب قرن ها پیش از اسلام اند. آن چه دلیل می طلبد، تعمیم و تحمیل سبک زندگی مردم ساده و بدوی پیش از اسلام به دوران مدرن است، که هیچ فقیهی تاکنون دلیلی بر چنان تعمیمی عرضه نداشته است. اصل تنظیم کننده این است: همه ی آن برساخته ها متعلق به آن اعصارند مگر آن که به طور استثنایی با دلایل موجه روشن شود که یکی از عرف های برساخته ی آنان برای امروزیان نیز مفید و کارگشا و عادلانه است. تشخیص این امر هیچ نیازی به فقاهت ندارد. رجوع به تاریخ نشان می دهد که آن احکام متعلق به قرن ها پیش از اسلام است.

    ثانیاً: نمی توان توان تشخیص مردم را انکار کرد و مدعی شد که فهمیدن در انحصار فقیهان است. شاید همه ی مردم آشپز نباشند- که نیستند- اما وقتی غذا پخته شد، مصروف کنندگان قادرند درباره ی کیفیت غذا (شور یا بی نمک، خوشمزه یا بدمزه، تلخ یا شیرین، پخته یا نپخته، سوخته یا نسوخته، و...) اظهار نظر کنند. پس از پختن غذا، خورنده نظر دهنده ی اصلی است. آشپز نمی تواند (حق ندارد) با اعلام این که شما آشپز نیستید، مصرف کنندگان را از حق اظهار نظر و حق انتخاب محروم سازد.

    نمی توان احکام فقهی را مثل غذا به زور به مردم خوراند و به آنها گفت چون شما متخصص نیستید حق اظهار نظر در این خصوص را ندارید. حتی در علم طب هم این گونه نیست. بیمار اگر در اثر مصرف داروهای تجویز شده ی از سوی پزشک معالجه نشود، در طبابت طبیب شک کرده و پزشک خود را تغییر می دهد. ممکن از از طب مدرن به طب سوزنی یا طب سنتی پناه برد. ممکن است به این نتیجه برسد که هنوز پیشرفت های علمی به مرحله ای نرسیده است که داروی این بیماری را کشف کرده باشند.

    نمی شود که احکام فقهی زندگی مردم را نابود سازد و آنها حق نداشته باشند که درباره ی آنها اظهار نظر کنند. مردم ظالمانه بودن احکام فقهی را درک می کنند، تشخیص می دهند. دختران تنبیه زنان توسط شوهرانشان را ستمگری تشخیص می دهند، فقیهان آن را عدالت قلمداد می کنند. دختران چند همسری را ظلم و تبعیض می فهمند، اما فقیهان آن را عدل و داد قلمداد می کنند. فقیهان همچنان زنان را "عورت" به شمار می آورند، اما زنان خود را "عورت" نمی دانند و این را بدترین اهانت به شمار می آورند. غیر فقیهان می فهمند که گرفتن یک پنجم درآمد سالیانه ی مردم ظلم و استثمار است، اما فقیهان این را در نمی یابند، یا می فهمند و منافع شان مانع بروز فهمشان می شود. همان گونه که رد نظام برده داری نیازمند فقاهت نیست، انکار حکم سنگسار، حکم ارتداد، حکم شلاق، حکم قطع دست، حکم قطع معکوس دست و پا و... نیازمند فقاهت نیست. دختران و زنان امروزین، چند همسری را هم نوعی برده داری به شمار آورده و آن را رد می کنند، بدون آن که فقیه باشند یا انکارشان نیازمند علم فقه باشد. زنان برای رد تنبیه بدنی زنان توسط مردان هیچ نیازی به فقاهت ندارند.

    ثالثاً: سی و سه سال از اجرای احکام فقهی توسط فقیهان می گذرد. "اسلام فقاهتی" قوای خود را به فعلیت رسانده است. مردم شاهد جهنمی هستند که فقیهان برای آنان پدید آورده اند، اما اکثریت روحانیت همچنان بر اجرای احکام فقهی تأکید می کند. روحانیون مخالف زمامداران حاکم که اقلیتی بیش نیستند، اکثریتشان مخالفتی با اجرای احکام فقهی ندارند، بلکه مدعی هستند که حکام بخوبی فقه را اجرا نکرده اند.

    رابعاً: تفکیک احکام موقتی از احکام دائمی نیازمند ملاک است. هیچ معیاری در متن (قرآن و سنت معتبر نبوی) در این خصوص وجود ندارد. عدالت و عقلانیت و اخلاق مهمترین ملاک های پذیرش احکام برای هر زمان اند. همه ی این معیارها برون دینی اند و هیچ ربطی به فقه و اصول ندارند. اگر این ملاک ها پذیرفته شود، قائدتا فیلسوفان و متخصصان اخلاق در جایگاه داوری باید قرار گیرند. فقیه از آن جهت که فقیه است تخصص لازم برای این داوری را ندارد. تخصص او شناخت گذشته است اما دانستن اینکه کدام جنبه ی گذشته قابلیت ماندگاری بیشتری دارد خارج از تخصص فقیه است.

    اتفاقاً یکی از روحانیون مبلغ اسلام فقاهتی، عقلانیت مدرن و عدالت مدرن را معیار تفکیک دائمی ها از موقتی ها به شمار آورده است. تک تک مقاله های وی در موقتی قلمداد کردن بسیاری از احکام نشان می دهد که حتی یک استدلال فقیهانه در اثبات و انکار او وجود ندارد. می گوید فلان حکم با عقلانیت و عدالت مدرن- از جمله حقوق بشر و دموکراسی- تعارض دارد، پس موقتی و متعلق به صدر اسلام است. به روشنی تمام می نویسد: "هر گزاره ای که امروز غیر عالانه تلقی شود، یا معارض حکم عقل قطعی باشد، از اعتبار ساقط است... نسخ حکم شرعی با ادله ی عقلی... منسوخ شد حکم یعنی خبر از موقتی بودن و به پایان رسیدن زمان اعتبار آن" (ص 41). "عدم تساوی حقوقی زنان با مردان، تقدم جنسیت بر انسانیت فاقد دلیل است... تساوی حقوقی آدمیان فارغ از جنسیت مطابق عقل سلیم است و تبعیض جنسی حقوق زنان نسبت به حقوق مردان خلاف انصاف و عدالت و عقل است... عقل سلیم و عدالت و انصاف، بردگی و رقیت را برنمی تابد و به طریق اولی بر تبعیض حقوقی بردگان با دیگران صحه نمی گذارد"(125). "عقل مدافع آزادی مذهب است ومجازات دنیوی به خاطر اجزای این محور را بر نمی تابد" (126).

    چند قرنی است که غیر روحانیون دائماً از حجیت عقل سخن گفته و احکام شریعت را با توسل به عقلانیت و عدالت رد کرده اند.اینک یک روحانی نوگرا با اقتفای به غیر روحانیون (غیرمتخصصان)حکم کلی به شرح زیر صادر می کند:

    "هر جا عقل حکمی را درک کرد حجت است، حجت بالذات. انسان معاصر در ادراک خود در این امور تردیدی ندارد. اگر کسی هنوز به چنین ادراکی دست نیافته مجاز نیست ادراک دیگران بلکه عرف عقلایی معاصر را تخطئه کند" (ص 144)

    غیر فقیهان ده ها سال است که با همین استدلال آن احکام را رد می کنند. یعنی چیزی را که غیر روحانیون ده ها سال پیش فهمیده بودند، روحانی نواندیش تازه دریافته است. پس عمل او "خودشکن" است. به تعبیر دیگر، عمل او نشان می دهد که هیچ نیازی به فقاهتی که او مدعی است باید در آن تخصص داشت تا حرف زد، وجود ندارد.

    سوم- تجربه ی تاریخی نشان می دهد که درک و فهم غیر فقیهان بهتر از فقیهان است. به موارد زیر بنگرید:

    قطع دست دزد را غیر فقیهان در طول تاریخ مجازاتی خشن تشخیص  داده اند، اما فقیهان همچنان از این مجازات دفاع می کنند.

    قطع معکوس دست و پای محاربان را غیر فقیهان مجازاتی خشن و ناموجه تشخیص داده اند، اما فقیهان همچنان از این برساخته ی اعراب پیش از پیامبر به عنوان حکم خداوند دفاع می کنند.

    سنگسار کردن زانیان را غیر فقیهان مجازاتی خشن و به شدت غیر اخلاقی تشخیص داده اند، اما همچنان فقیهان از آن دفاع می کنند.

    آن دسته از روحانیون که به چنین درکی نائل شده اند، پس از غیر روحانیون به این موقعیت دست یافته اند. پس درک این واقعیت ها نه تنها منوط به فقاهت نیست، بلکه فقاهت به عنوان مانع فهم عمل کرده است. دختر جوانی که دارای دیپلم است می فهمد که این نوع مجازات ها خشن و مخالف حقوق بشرند، اما اکثر فقیهان و مراجع تقلید در نمی یابند. این حکم درباره ی کلیه ی احکام معارض حقوق بشر جاری و ساری است.

     زنان دهه ها پیش از فقیهان فهمیدند که کتک زدن زن توسط شوهر ناعادلانه و مخالف حقوق بشر است. بسیاری از فقیهان هنوز هم این را در نیافته اند. زنان بسیار زودتر از فقیهان فهمیدند که نابرابری زنان و مردان ناعادلانه و مخالف حقوق بشر، اما اکثریت فقیهان هنوز این را در نیافته اند. پس فقاهت نه تنها مدخلیتی در این امر ندارد، بلکه نقشی کاملاً مضر داشته است.

     دگراندیشان و غیر روحانیون قرن ها پیش از روحانیون فهیمدند که حکم ارتداد ناعادلانه، ضد آزادی، و ضد حقوق بشر است. درک این امر توسط روحانیون نواندیش  بسیار متأخر است. اما اکثریت فقیهان هنوز این را به چنین موقعیتی نرسیده اند.

    یک بار یکی از روحانیون نواندیش را در دوران اصلاحات به منزل یکی از نمادهای نواندیشی دینی بردم. این روحانی نواندیش به آن استاد می گفت: جز پنج ماده ی اعلامیه جهانی حقوق بشر، بقیه را می پذیرم. زمان گذشت و آن روحانی اینک مواد دیگری را هم پذیرفته، اما همچنان با برخی از حقوق بشر (خصوصاٌ حقوق اقلیت های جنسی) مخالف است. سال هاخواهد گذشت و این روحانی بقیه ی موارد را هم خواهد پذیرفت. این امر ربطی به فقاهت او ندارد، اندیشه ی تجدد و نظام اجتماعی مدرن جهان گسترده شده و فقیهان دائماً و از سر اجبار در حال عقب نشینی از مواضع باستان گرایانه اند.

     هیچ فقیهی پیشاپیش به استقبال امری تازه نرفته است. فقیهان همیشه از  عرف و برساخته های اعراب جاهلی دفاع کرده اند و در هر دوره ای گام به گام مجبور شده اند تا خود را با زمانه سازگار کنند.

    چهارم- مجلس ششم در سال 1381 کنوانسیون رفع کلیه ی اشکال تبعیض علیه زنان را- با قیودی- به تصویب رساند. روحانیت جنجالی در این خصوص به راه انداخت. برابری زنان و مردان،یا رفع تبعیض، از نظر آنان مخالف شرع است. به تعبیر دقیق تر، مخالف برساخته های اعراب پیش از اسلام است. به برخی از نظرات مراجع تقلید در آن زمان در این خصوص توجه کنید:

    آیت الله مکارم شیرازی: "بی شک این معاهده مخالف تعلیمات اسلام است و قیودی مانند تحفظ بر تعلیمـات اسلامی و عدم مخالفت با شرع، مشکلی را حل نمی کند. زیرا در این معاهده با صراحت گفته شده شروطی که مخالف روح این معاهده است قابل قبول نیست و به این ترتیب پس از امضای آن فشارهایی از خارج برای حذف این شرط که مخالف روح معاهده است وارد خواهد شد و ایادی داخلی نیز هر روز به بهانه ای به آن دامن می زنند و مطالبات نامشروع خود را می طلبند... غربیها به هر بهانه ای شده می خواهند فرهنگ غیر مذهبی خود را بر ما تحمیل کنند، دولتمردان ما باید بیدار باشند و ننگ تسلیم را نپذیرند".

     آیت الله فاضل لنکرانی: "الحاق به معاهده ی مذکور متضمن موارد خلاف شرع مبین است.  جایز نیست و تقیید به قید مذکور از دایره ی لفظ تعدی نمی کند و در مقام عمل همان هدف سوئی که از چنین اموری دارد پیاده خواهد شد.  خداوند مسلمانان را از شرور شیاطین حفظ نماید".

    آیت الله میرزا جواد تبریزی: "هر قانون و قراردادی که مخالف احکام شرع مقدس اسلام باشد یا مطابقت با مصالح مسلمین نداشته یا عزت اسلام و مسلمین را در خطر بیندازد، شرعاً اعتباری نداشته و اطاعت از آن جایز نیست و خود به خود ملغی است و گمان نشود که با این موافقتها مستکبرین و اهل کفر راضی می شوند.  آنان به کمتر از محو کامل اسلام راضی نخواهند شد و آنان که موافق این امور هستند باید بدانند که اسلام همیشه پیروز بوده و هست و یاران واقعی امام زمان در مملکت آن حضرت دین خدا را یاری خواهند کرد".

    آیت الله استادی: "در اسلام در پاره ای از حقوق و احکام بین زن و مرد تفاوت و یا به تعبیر دیگر فرق وجود دارد و این تفاوت ها و فرقها مبتنی بر مصالح عامه و نیز مصلحت خود زنهاست و نباید آنها را تبعیض نامید.  پیشنهاد می کنم جمهوری اسلامی ایران با جلب توافق سایر دولتهای اسلامی "عهدنامه تساوی مرد و زن در کرامتها و ارزشهای انسانی و یکسان نبودن مرد و زن در بخشی از احکام و حقوق" را تنظیم و به تصویب دولتهای اسلامی برساند".

    تنها تفاوت آیت الله منتظری بود که ایشان هم با قید حذف موارد خلاف شرع، پذیرش این کنوانسیون را مجاز دانستند. اجماع فقیهان برخلاف شرع بودن این معاهده ی برابری طلبانه، نشان دهنده ی چسبیدن روحانیت به جهان مفهومی و ساختارها و عرف های پیش از اسلام است. شورای نگهبان مصوبه ی مجلس را رد کرد. پس فقاهت مانع پذیرش عدالت (برابری و رفع تبعیض) است.

    برابری آدمیان اساس دموکراسی و حقوق بشر است. هیچ نوع تبعیضی پذیرفته نیست، مگر آن که دلیلی خردپسند برای آن اقامه شود. پس برابری باید قاعده باشد و تبعیض استثنا. نابرابری و تبعیض اساس احکام فقهی است که برساخته های اعراب جاهلی اند. زنان و دختران چند همسری را تبعیض و ظلم به شمار می آورند، اما فقیهان از سر فقاهت از چند همسری دفاع می کنند و آن را حکم الله و عین عدالت قلمداد می کنند.

    پنجم- تعداد انگشت شماری از روحانیون پذیرفته اند که احکام غیرعبادی فقهی، موقتی و متعلق به صدر اسلام اند. به جای آن احکام، باید حقوق بشر و دموکراسی و حقوق مدرن جایگزین شوند. این رویکردی مقبول است. این رویکرد معنایی جز این ندارد که فقاهت نوعی باستان شناسی ناکارآمد و نامفید است که تخصص در آن به هیچ دردی نمی خورد. دیدن موزه ها آدمیان را به وجد می آورد. اما دیدن سنگسار چه وجدی دارد؟ به کتاب برده داری فقه بنگرید. برده داری هم بخشی از فقاهت است. متخصص برده داری، متخصص قواعد حقوقی غیرانسانی ترین اشکال زندگی در گذشته است.

    اگر روحانی نوگرایی دائماً بر طبل تخصص بکوبد، باید خود به فرمان خود التزام ورزد و به جای سخن گفتن درباره ی دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و مدرنیته، سخن گفتن در این موارد را به متخصصان آن امر که در این زمینه ها به طور تخصصی تحصیل کرده اند واگذار نماید. فقاهت یعنی باستان شناسی، تخصص در سبک زندگی اعراب پیش از اسلام و تعمیم ناروای آن سبک زندگی به اعصار بعدی. اگر روحانی ای بپذیرد که آن سبک زندگی موقتی و متعلق به گذشته بوده، تخصص اش نیز فاقد ارزش خواهد بود. چنین آخوندی در حقوق مدرن مدعایی نمی تواند داشته باشد.

    پاسخ سردبیر:
    سخنان و استدلالات شما بطور کامل و بدون دخل و تصرف ذیلا بیان گردیده و برای اینکه ذهن شما و همچنین مخاطبان پراکنده نشود، در پایان هر استدلال و هر جمله ی مستانفه، جوابیه آن آمده است.
    و اما نقد سخنان شما دوست بزرگوار:

    گفته ی شما: یکم- فقیهان باستان شناسانی هستند که در طول تاریخ عرف و برساخته های اعراب پیش از اسلام را به نام احکام الله به مردم تحمیل کرده اند. اعراب جزیرة العرب برای زندگی جمعی خود قوانین و احکامی برساخته بودند. این برساخته ها قرن ها قدمت داشت و با میزان دانش و حدود زندگی بدوی آنان تناسب تام داشت.پیامبر گرامی اسلام در چنین جامعه ای زاده شد.به دنبال آن بود تا آنان "موحدانه" به عالم بنگرند و "آخرت اندیش" باشند. همه ی عرف های برساخته ی آنان را با اصلاحات حداقلی "امضا" کرد. فقیهان به جای نگریستن به روح و گوهر دعوت محمد- که توحید و آخرت اندیشی بود- برساخته های اعراب که به امضای پیامبر رسیده بود را اصل قرار دادند و ابدی ساختند. بدین ترتیب بود که انسان موحدآخرت اندیش به حاشیه رفت و "سبک زندگی" اعراب پیش از اسلام محور قرار گرفت و "رشد سرطانی فقه"- به تعبیر مرتضی مطهری- آغاز گشت
    پاسخ: در این متنی که -مطمئنم نوشته شما نیست و از جایی کپی کرده اید- گفته شده اسلام مجموعه ای از آموزه های توحیدی و نظری است و تنها جایگاه اسلام در «عقل و قلب» است و فاقد هرگونه دستوری است که «دلالت بر وجوب انجام فعل یا ترک فعل کند». سوال اینجاست وقتی خدا در قرآن حکم به قصاص «قاتل عامد» می دهد آیا جایگاه این حکم خدا باز هم در قلب و عقل است؟؟ یعنی مسلمانان باید در عقل و توهمات خود قاتل را قصاص کنند؟؟ آیا این جز دستور به انجام فعل است؟؟ در آیه ای دیگری انسان ها را از قتل انسان های بی گناه بشدت هر چه تمام تر نهی می کند. آیا خودداری از قتل انسان های بی گناه، در فکر و عقل است؟ یا اینکه دستور به ترک فعل از سوی قرآن است؟؟ پس همانطور که می بینید قرآن هم دستور به انجام کارهایی داده و هم از انجام کارهایی نهی کرده است. پس مشاهده می کنید این کلامی که می گوید اسلام آموزه های عملی و دستوری ندارد، حرفی است بس مفت و نابخردانه... فقه مجموعه ای است از آموزه های عملی قرآن به اضافه ی تفسیر و تعلیم هایی که پیامبر گرامی اسلام ارائه داده اند. اینکه می گویید فقهاء باستان شناس هستند و احکام جاهلی را زنده کرده اند حرفی است کاملا اشتباه. همانطور که همه دنیا می دانند اعراب جاهلی دختران خود را زنده به گور می کردند ولی فقهاء با استنباط از آیه «بای ذنب قتلت» کشتن هرگونه طفل و انسان بی گناهی را حرام و قاتل را بر اساس آیه «لکم فی القصاص حیات» مستحق قصاص می دانند. ضمنا شهید مطهری خودشان فقیه و مجتهد هستند چطور ممکن است یک فقیهی که تا آخرین لحظه ی عمر برای مطالعه فقه تلاش می کرده آن را باطل بشمارد؟؟؟ می بینید که این حرف ها یکی از یکی نامعقول تر و چرند تر است...
     
    گفته ی شما: پیامبر الگوی مومنان است. پیامبر برساخته های اعراب پیش از خود را که محصول عقلای آن دوران بود، امضا کرد. او نیامده بود تا تمام اجزای زندگی دنیوی آدمیان را زیر و رو کند، هدف اش معطوف کردن نگاه آدمیان به خداوند و جهان نادیدنی بود. "امضای عرف عقلای زمانه" باید الگو قرار می گرفت، اما فقیهان مخترعات اعراب پیش از اسلام را الگو قرار دادند (عرف های به امضا رسیده)، آنها را احکام الله قلمداد کردند و ابدیشان ساختند. بدفهمی فقیهان، مسائل و مشکلات عظیمی برای مسلمین به بار آورد و سکون و در جاماندگی را جایگزین روابط در حال تغییر و تحول ساخت. این گروه که متخصصان "سبک زندگی" اعراب پیش از اسلام اند، در همدلانه ترین معنا، "باستان شناس" اند. منتها باستانشناسانی که زندگی یک عصر سپری شده را به زور به اعصار بعدی تحمیل می کنند. دعوت پیامبر، دعوت به خدایی بود که از هیچ جهتی شبیه هیچ موجود دیگری نیست (لیس کمثله شیء ، شوری 11)، دعوت به "مرگ اندیشی" و "فضایل اخلاقی" بود؛ نه دعوت به برساخته های اعراب پیش از خود. اگر هدف اجرای برساخته های اعراب پیش از پیامبر بود، اساساً هیچ نیازی به دعوت تازه نمی افتاد.

    پاسخ: درلابلای سخنانی صحیح، حرف هایی بی سند و بی اعتبار بیان می کنید و می خواهید مخاطب را فریب دهید. ولی خب حرف هایتان ساده لوحانه تر از آن است که آدم با آن فریب بخورد. اعراب دوران جاهلیت اصلا نمی دانستند حجاب چیست؟ ولی خداوند در قرآن حجاب را برای زنان و مردان واجب نمود. آیا حکم به «حجاب» عرفی بوده که عقلای عرب آن را وضع کرده اند و پیامبر نیز آن را قبول کرده؟؟؟ می بینید که فقه دستور به احکامی می دهد که آموزه های قرآن و پیامبر گرامی اسلام است نه عرف های عقلای جاهلان!!
    اینکه دعوت پیامبر به توحید و معاد و فضایل اخلاقی بوده کاملا صحیح اما منحصر به اینها نیست. آیا حکم به اعدام محارب (فردی که به قصد برهم زدن امنیت، بر روی جامعه اسلامی سلاح می کشد)، فضیلت اخلاقی است؟؟ اگر فضیلت اخلاقی است پس چرا خدا آن را واجب کرده... مگر فضیلت اخلاقی زوری هم داریم؟؟ مگر می شود شما فضیلت اخلاقی را ترک کنید و بابت آن مجازات های سنگین بشوید؟؟ این دیگر اسمش فضیلت اخلاقی نیست بلکه آموزه های دستوری و اجرایی است... و این آموزه های دستوری قرآن به انضمام تفسیر و تعلیمات پیامبر همگی در فقه وارد شده و فقه چیزی جز این نیست. پس فقهاء عقلایی هستند که با تفکر و تدبر در دستورات پیامبر و آیات قرآن احکام اسلام را استنباط می کنند. پس اینکه گفته شده اسلام دینی تئوریک است و فقهاء باستان شناسان اعراب جاهلیت اند حرفی است سخیف و مخالف با عقل سالم...

     
    گفته ی شما:جهان پیامبر، همان جهان اعراب بود. او اساس آن جهان را تغییر داد. از آن به بعد، خدای بی صورتی که مثل هیچ چیز نبود، سراپای عالم هستی را در بر گرفت. اول و آخر و ظاهر و باطن همه چیز شد (هُوَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ – حدید،3) و همه عالم تاریک را لحظه به لحظه روشن می ساخت( اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لّا شَرْقِیَّةٍ وَلا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ- نور، 35). پیام محمد ساده و اساسی بود. می گفت به این عالم موحدانه بنگرید (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ- بقره، 156)، او از رگ گردن به شما نزدیک تر است( وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ- ق، 16) و بین شما و قلب تان حائل است( وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ- انفال، 24).


    پاسخ: این آیات بسیار آیات زیبایی هستند و خیلی از شما ممنونم که چشم بنده رو به این آیات روشن نمودید. ولی خب هیچ ربطی به بحث ما ندارد و معلوم است سعی طراح شبهه در این بوده که با آوردن برخی آیات که دلالت بر توحید دارند، به افراد بی سواد که با قرآن آشنایی ندارند بقبولاند که اسلام فقط دارای آموزه های نظری و تئوریک است. و شما هم بدون هیچ معطلی این ها را کپی کرده اید و آورده اید اینجا تخلیه کرده اید...


    گفته ی شما:فقیهان این نگرش را اوراق و داغون کردند. خداوند را به پادشاه شارع تبعیض گر و تبعیض ساز جهان  مبدل ساختند. برساخته های اعراب، محصول نظام بدوی قبیله ای و فرهنگ پدرسالارانه، مردسالارانه و رئیس قبیله سالارانه بود. تبعیض و نابرابری، بنیاد این برساخته ها را تشکیل می داد. پیامبر گرامی اسلام ضمن امضای آن برساخته ها، به طور حداقلی، در جهت عدالت، آنها را اصلاح کرد. اما عدالت هم عدالت مطابق فرهنگ زمانه بود. آن چه اهمیت دارد، "امضای عرف عقلای عصر" است. یعنی مسلمین می بایست با الگو قرار دادن پیامبر گرامی اسلام، در هر عصری برساخته های بشری عقلایی عصر خود را امضا نمایند. بدین ترتیب، ضمن حفظ گوهر و روح دعوت پیامبر گرامی اسلام- که چیزی جز خداگرایی و آخرت گرایی و معنویت گرایی و التزام عملی به فضایل اخلاقی نیست- در هر عصری متناسب با پیشرفت های معرفتی و اجتماعی؛ زیست مومنانه را امکان پذیر سازند. دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و برابری، عرف عقلای دوران مدرن اند.

    پاسخ: فقهاء هم توحید را قبول دارد هم معاد و هم تمام آیات دیگر قرآن که بر یگانگی خدا قبول دارند و اینکه گفته اید فقهاء اینها را داغون کرده اید حرفی است نامعقول از مجموعه گفتارهای نامعقول شما. قرآن دستور به اجرای قصاص می دهد و آن را به زمان خاصی محدود نکرده است. علاوه بر این به احکام بسیار زیاد دیگری نظیر حجاب، اعدام محارب، اعدام زناکار محصن(کسی که به همسرش دسترسی دارد و زنا می کند) و... دستور داده و آن را محدود به زمان پیامبر نکرده و به فرموده ی پیامبر قرآن کتاب زنده ای است که تا قیامت اعتقاد و عمل به قرآن بر هر مسلمانی واجب است. پس شارع مطلق خداوند است و اینکه می فرمایید تبعیض گر بحث دیگری است. اینکه نظام عرب جاهلی مردسالارانه بوده کاملا درست اما احکام قرآن و فقه این چنین نیست. قرآن و فقه کارکردن و تجارت و مدیریت زن را ابدا مورد نهی قرار نداده بلکه با توجه به روحیات لطیف زن، آن ها را به انجام کارهای خانه و تربیت فرزندان توصیه کرده (نه امر دستور). همانطور که همه دنیا می دانند (اگر شما نمی دانید بدانید) که همسر پیامبر، حضرت خدیجه ( که درود خدا بر او باد) یک تاجر بزرگ در عربستان بود و در عین حال از بانوان بزرگ اسلام به شمار می رود و پیامبر و اسلام ممانعتی از او بعمل نیاوردند. پس اینکه خدا تبعیض گر است نیز حرفی است از روی بی سوادی و بدفهمی مفرط. و اما باز دوباره فرموده اید «اسلام دینی توحیدی محض و تئوریک است» باید عرض کنم آیا حکم به اعدام محارب (فردی که به قصد برهم زدن امنیت، بر روی جامعه اسلامی سلاح می کشد)، فضیلت اخلاقی است؟؟ اگر فضیلت اخلاقی است پس چرا خدا آن را واجب کرده... مگر فضیلت اخلاقی زوری هم داریم؟؟ مگر می شود شما فضیلت اخلاقی را ترک کنید و بابت آن مجازات های سنگین بشوید؟؟ این دیگر اسمش فضیلت اخلاقی نیست بلکه آموزه های دستوری و اجرایی است... و این آموزه های دستوری قرآن به انضمام تفسیر و تعلیمات پیامبر همگی در فقه وارد شده و فقه چیزی جز این نیست.

    گفته ی شما:فقیهان از طریق احکام الله قلمداد کردن برساخته های اعراب پیش از اسلام و ابدی ساختن آنها، در طول تاریخ،مقابل عقلانیت و عدالت ایستاده اند. انسان های عاقل، فکر می کنند و سطح معرفت و معیشت آدمیان را توسعه می بخشند. برساخته های نظری و عملی عقلا، همیشه مورد تهاجم و نفی فقیهان قرار گرفته است، چرا که با برساخته های نظری و عملی اعراب پیش از اسلام سازگار نبوده است. آنها در طول تاریخ با هر پدیده ی نویی مخالفت کردند. تمام مظاهر تمدن را "برخلاف ضروری دین" قلمداد می کردند. بدین ترتیب آنان برساخته های اعراب پیش از اسلام را "ضروری دین" جلوه می دهند. از این بدتر، این برساخته های خشن و تبعیض آمیز متعلق به اعصار گذشته را، سخنان خداوند و فرامین دائمی او قلمداد می کنند.

    پاسخ: اعراب دوران جاهلیت اصلا نمی دانستند حجاب چیست؟ ولی خداوند در قرآن حجاب را برای زنان و مردان واجب نمود. آیا حکم به «حجاب» عرفی بوده که عقلای عرب آن را وضع کرده اند و پیامبر نیز آن را قبول کرده؟؟؟ می بینید که فقه دستور به احکامی می دهد که آموزه های قرآن و پیامبر گرامی اسلام است نه عرف های عقلای جاهلان!!
    اینکه می گویید فقهاء احکام جاهلی را زنده کرده اند حرفی است کاملا اشتباه. همانطور که همه دنیا می دانند اعراب جاهلی دختران خود را زنده به گور می کردند ولی فقهاء با استنباط از آیه «بای ذنب قتلت» کشتن هرگونه طفل و انسان بی گناهی را حرام و قاتل را بر اساس آیه «لکم فی القصاص حیات» مستحق قصاص می دانند. ضمنا در فقه قاعده ای کلی وجود دارد که می گوید «کل شی حکم به العقل حکم به الشرع» یعنی هر چیزی که عقل به آن حکم کرد و در قرآن و شریعت پیامبر از آن نهی نشده بود، آن حکم عقلانی از لحاظ شرعی واجب است. مثلا پزشکان و عقلا حکم داده اند که در هوای آلوده سوار اتومبیل شخصی تک سرنشین نشوید... در این صورت از لحاظ شرعی بر شما واجب است که از اتومبیل شخصی استفاده نکنید. می بینید که فقه اوج اعتبار و احترام را به خرد و عقل انسان ها بخشیده و دستور عقل را در حکم دستور شرع و واجب می داند. پس اسلام و فقه با پیشرفت و رشد تکنولوژی اصلا مشکلی ندارند.

    گفته ی شما:
    هیچ فقیهی پیشاپیش هیچ ایده ی جدید بشری را نپذیرفته است. وقتی ایده ی تازه ای مطرح می شود، روحانیت آن را نفی می کند. در گام بعد آن ایده به مرور زمان بسط می یابد و دیگران آن را می پذیرند. فقیهان که ناباورانه گسترش و سیطره ی آن ایده را نظاره می کنند، وقتی مومنان به آن ایده پیوستند، آنان هم شرعی سازی آن را آغاز می کنند. دموکراسی و آزادی و حقوق بشر نیز همین سرنوشت را داشته اند. هیچ فقیهی ابتدأ به ساکن مشروعیت اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را نپذیرفت. آن دسته از  روحانیونی که مفاد این اعلامیه را پذیرفته اند، عمل آنها بسیار پس از پذیرش غیر روحانیون بوده است. 

    پاسخ: احتمال می دهم شما اصلا نمی دانید اعلامیه جهانی حقوق بشر چیست و این متن داد می زند که از جای دیگری کپی شده... همانطور که عرض شد در فقه قاعده ای کلی وجود دارد که می گوید «کل شی حکم به العقل حکم به الشرع» یعنی هر چیزی که عقل به آن حکم کرد و در قرآن و شریعت پیامبر از آن نهی نشده بود، آن حکم عقلانی از لحاظ شرعی واجب است. مثلا پزشکان و عقلا حکم داده اند که در هوای آلوده سوار اتومبیل شخصی تک سرنشین نشوید... در این صورت از لحاظ شرعی بر شما واجب است که از استفاده از اتومبیل شخصی استفاده نکنید. پس اسلام و فقه با پیشرفت و رشد تکنولوژی اصلا مشکلی ندارند. فقهاء درباره ی مسائل روز در صورتی که مغایرت با اسلام نداشته باشد و عقل به آن حکم کند، حکم به وجوب آن ها می دهند... در مورد اتهام شرعی سازی هم باید بگویم که فقها قبل از تدوین اعلامیه حقوق بشر که نمی توانند آن را مشروع اعلام کنند چون هنوز نوشته نشده، آن ها باید از کجا خبر داشته باشند؟؟ وقتی تدوین شد می آورند جای فقیه می گویند جناب فقیه آیا این مفاد مشروع است؟ فقیه با آیات و روایات اسلامی نطبیق می دهد اگر مغایرتی نداشت میگوید مشروع است و اگر عقل عمل به آن را واجب بداند می گوید واجب است... می بینید چه تهمت های بچه گانه ای است؟ حرف از دموکراسی می زنید... حیف حوصله اش نیست که برایتان اثبات کنم که دموکراسی در اسلام از مهددموکراسی جهان (امریکا) پررنگ تر است... باشد برای  یک وقت دیگر...

    گفته ی شما:فقیهان- حتی نواندیشانشان- می گویند برای اظهار نظر درباره ی احکام فقهی، باید فقیه بود. کسی که فقه و علم اصول نخوانده، حق اظهار نظر در این موارد را ندارد.
    پاسخ: هیچ فقیهی چنین مزخرفی نگفته است. فقهاء می گویند برای صدور فتوای فقهی فرد باید مجتهد باشد... شما بگویید کدام فقیهی گفته جز مجتهد کسی حق اظهار نظر ندارد؟؟؟ اصلا اظهار نظر یعنی چه؟؟ اگر منظور از اظهار نظر این است افراد «درباره ی اساس و مبنای فتوای فقیه سوال کنند» که هر کسی آزاد است که از فقهاء بپرسد که وی چرا حکم به حرمت یا وجوب فلان عمل داده... اما اگر منظور از اظهار نظر درباره ی مسائل فقهی این است که افراد از طرف خود بگویند فلان کار حرام است و فلان کار حلال است باید عرض کنم کسی که به علم صرف و نحو و لغت و بیان و بدیع و حدیث و رجال تسلط ندارد چگونه می تواند قرآن را بفهمد و چگونه می تواند بگوید فلان کار حلال است یا حرام؟؟؟ فقهاء می گویند کسی که سواد عربی و حدیثی ندارد نمی تواند حکم به حلال بودن یا حرام بودن کاری بدهد. مثلا شما که چیزی از عربی و حدیث نمی دانید می گویید سقط جنین حلال است. بعد از چند سال می بینید در فلان کتاب پیامبر سقط جنین را حرام اعلام کرده بودند و شما از آن بی خبر بوده اید... پس برای اظهار نظر باید تمام دستوراتی که پیامبر در طول زندگانی شان صادر کرده اند را بدانید و به زبان عربی هم تسلط داشته باشید تا بتوانید قاطعانه بگویید چه کاری حلال است و چه کاری حرام؟؟ هر وقت به این دو امر تسلط یافتید ما به شما می گوییم مجتهد...

    گفته ی شما:تعیین این که کدام یک از احکام فقهی موقتی و متعلق به صدر اسلام است و کدام یک ابدی و متعلق به همه ی زمان ها و مکان هاست، کاری تخصصی(فقیهانه) است. این مدعا از زوایای گوناگون ناموجه است:
    پاسخ:کسی که به علم صرف و نحو و لغت و بیان و بدیع و حدیث و رجال تسلط ندارد چگونه می تواند قرآن را بفهمد و چگونه می تواند بگوید فلان کار حلال است یا حرام؟؟؟ فقهاء می گویند کسی که سواد عربی و حدیثی ندارد نمی تواند حکم به حلال بودن یا حرام بودن کاری بدهد. مثلا شما که چیزی از عربی و حدیث نمی دانید می گویید سقط جنین حلال است. بعد از چند سال می بینید در فلان کتاب پیامبر سقط جنین را حرام اعلام کرده بودند و شما از آن بی خبر بوده اید... پس برای اظهار نظر باید تمام دستوراتی که پیامبر در طول زندگانی شان صادر کرده اند را بدانید و به زبان عربی هم تسلط داشته باشید تا بتوانید قاطعانه بگویید چه کاری حلال است و چه کاری حرام؟؟ هر وقت به این دو امر تسلط یافتید ما به شما می گوییم مجتهد...

    گفته ی شما:اولاً: همان گونه که در بند اول گذشت، احکام فقهی برساخته های اعراب قرن ها پیش از اسلام اند. آن چه دلیل می طلبد، تعمیم و تحمیل سبک زندگی مردم ساده و بدوی پیش از اسلام به دوران مدرن است، که هیچ فقیهی تاکنون دلیلی بر چنان تعمیمی عرضه نداشته است. اصل تنظیم کننده این است: همه ی آن برساخته ها متعلق به آن اعصارند مگر آن که به طور استثنایی با دلایل موجه روشن شود که یکی از عرف های برساخته ی آنان برای امروزیان نیز مفید و کارگشا و عادلانه است. تشخیص این امر هیچ نیازی به فقاهت ندارد. رجوع به تاریخ نشان می دهد که آن احکام متعلق به قرن ها پیش از اسلام است.

    پاسخ:اعراب دوران جاهلیت اصلا نمی دانستند حجاب چیست؟ ولی خداوند در قرآن حجاب را برای زنان و مردان واجب نمود. آیا «حجاب»، سبک و عرفی بوده که عقلای عرب آن را وضع کرده اند و پیامبر نیز آن را قبول کرده؟؟؟ می بینید که فقه دستور به احکامی می دهد که آموزه های قرآن و پیامبر گرامی اسلام است نه عرف های عقلای جاهلان!! پس این حرف که احکام فقهی سبک دوران جاهلیت است حرف چرند و باطلی است. علاوه بر این فقه بسیاری از اعمال دوران جاهلیت را باطل معرفی می کند و مسلمانان را از آنان بر حذر می دارد مثل داغ زدن شتر، زنده به گور کردن دختر، مشروب خوردن، زنا کردن و بسیاری از اعمال اعراب جاهلی... پس برای بار چندم است که می گویم این حرف اتهامی است بی اساس و نامعقول که ناشی از فقر اخلاق و سواد است

    گفته ی شما:ثانیاً: نمی توان توان تشخیص مردم را انکار کرد و مدعی شد که فهمیدن در انحصار فقیهان است. شاید همه ی مردم آشپز نباشند- که نیستند- اما وقتی غذا پخته شد، مصروف کنندگان قادرند درباره ی کیفیت غذا (شور یا بی نمک، خوشمزه یا بدمزه، تلخ یا شیرین، پخته یا نپخته، سوخته یا نسوخته، و...) اظهار نظر کنند. پس از پختن غذا، خورنده نظر دهنده ی اصلی است. آشپز نمی تواند (حق ندارد) با اعلام این که شما آشپز نیستید، مصرف کنندگان را از حق اظهار نظر و حق انتخاب محروم سازد.

    پاسخ: فقهاء فهمیدن را منحصر به خود نکرده اند... بلکه گفته اند شما برای اینکه بتوانید قرآن را بفهمید باید زبان عربی بلد باشید و به سخنان و روایات پیامبر اسلام مسلط باشید.قهاء می گویند کسی که سواد عربی و حدیثی ندارد نمی تواند حکم به حلال بودن یا حرام بودن کاری بدهد. مثلا شما که چیزی از عربی و حدیث نمی دانید می گویید سقط جنین حلال است. بعد از چند سال می بینید در فلان کتاب پیامبر سقط جنین را حرام اعلام کرده بودند و شما از آن بی خبر بوده اید... پس برای اظهار نظر باید تمام دستوراتی که پیامبر در طول زندگانی شان صادر کرده اند را بدانید و به زبان عربی هم تسلط داشته باشید تا بتوانید قاطعانه بگویید چه کاری حلال است و چه کاری حرام؟؟ هر وقت به این دو امر تسلط یافتید ما به شما می گوییم مجتهد... ضمنا درب حوزه های علمیه به روی همه افراد باز است و هرکسی می تواند برود درس بخواند و مجتهد شود. توجه داشته باشید که نه فقهاء آشپز هستند نه مردم مشتری رستوران و نه دستورات خدا غذا... مجتهد غذا نمی پزد بلکه همچون پزشکی که از روی کتب پزشکی خود برای بیمار دارو تجویز می کند، مجتهد نیز از روی معلوماتی که از روی قرآن و روایات معتبر بدست آورده برای افراد نسخه می دهد. همانطور که برخی افراد از خوردن برخی داروهای تلخ اذیت میشوند برای برخی افراد هم برخی اعمال و دستورات اسلام تلخی می کند ولی همانطور که آن دارو برای سلامت فرد مفید است، این سختی ظاهری برخی دستورات اسلام هم مفید است و مثمر ثمر...


    گفته ی شما:نمی توان احکام فقهی را مثل غذا به زور به مردم خوراند و به آنها گفت چون شما متخصص نیستید حق اظهار نظر در این خصوص را ندارید. حتی در علم طب هم این گونه نیست. بیمار اگر در اثر مصرف داروهای تجویز شده ی از سوی پزشک معالجه نشود، در طبابت طبیب شک کرده و پزشک خود را تغییر می دهد. ممکن از از طب مدرن به طب سوزنی یا طب سنتی پناه برد. ممکن است به این نتیجه برسد که هنوز پیشرفت های علمی به مرحله ای نرسیده است که داروی این بیماری را کشف کرده باشند. نمی شود که احکام فقهی زندگی مردم را نابود سازد و آنها حق نداشته باشند که درباره ی آنها اظهار نظر کنند. مردم ظالمانه بودن احکام فقهی را درک می کنند، تشخیص می دهند.

    پاسخ:
    فقهاء فهمیدن را منحصر به خود نکرده اند... بلکه گفته اند شما برای اینکه بتوانید قرآن را بفهمید باید زبان عربی بلد باشید و به سخنان و روایات پیامبر اسلام مسلط باشید.قهاء می گویند کسی که سواد عربی و حدیثی ندارد نمی تواند حکم به حلال بودن یا حرام بودن کاری بدهد. مثلا شما که چیزی از عربی و حدیث نمی دانید می گویید سقط جنین حلال است. بعد از چند سال می بینید در فلان کتاب پیامبر سقط جنین را حرام اعلام کرده بودند و شما از آن بی خبر بوده اید... پس برای اظهار نظر باید تمام دستوراتی که پیامبر در طول زندگانی شان صادر کرده اند را بدانید و به زبان عربی هم تسلط داشته باشید تا بتوانید قاطعانه بگویید چه کاری حلال است و چه کاری حرام؟؟ هر وقت به این دو امر تسلط یافتید ما به شما می گوییم مجتهد... ضمنا درب حوزه های علمیه به روی همه افراد باز است و هرکسی می تواند برود درس بخواند و مجتهد شود. توجه داشته باشید که نه فقهاء آشپز هستند نه مردم مشتری رستوران و نه دستورات خدا غذا... مجتهد غذا نمی پزد بلکه همچون پزشکی که از روی کتب پزشکی خود برای بیمار دارو تجویز می کند، مجتهد نیز از روی معلوماتی که از روی قرآن و روایات معتبر بدست آورده برای افراد نسخه می دهد. همانطور که برخی افراد از خوردن برخی داروهای تلخ اذیت میشوند برای برخی افراد هم برخی اعمال و دستورات اسلام تلخی می کند ولی همانطور که آن دارو برای سلامت فرد مفید است، این سختی ظاهری برخی دستورات اسلام هم مفید است و مثمر ثمر...

    گفته ی شما:دختران تنبیه زنان توسط شوهرانشان را ستمگری تشخیص می دهند، فقیهان آن را عدالت قلمداد می کنند.
    پاسخ: دروغ می گویید... مطابق فقه اسلام اگر پوست زن در اثر تنبیه شوهر یا هر کس دیگری حتی قرمز بشود -ونه کبود- دیه دارد. آن زن می تواند به دادگاه رجوع کند و شوهر خود یا هرکسی که او را زده محکوم و مجازات کند... فقهاء نه تنها کتک زدن زن را عدالت نمی دانند بلکه آن را ظلم دانسته و طبق قول معتبر پیامبر به ازای هر سیلی ای که مرد به زنش بزند در قیامت 40 سیلی به او زده می شود...

    گفته ی شما:
    دختران چند همسری را ظلم و تبعیض می فهمند، اما فقیهان آن را عدل و داد قلمداد می کنند.
    پاسخ: مرد بدون اجازه ی همسر خود حق ازدواج مجدد را ندارد... اگر دختری چندهمسری را ظلم می داند خب به همسر خود اجازه ندهد که دوباره ازدواج کند و اگر اجازه داد معلوم می شود یا آن را ظلم ندانسته یا اینکه عقلش را از دست داده و با دست خودش به خودش ظلم کرده و بنده به شما توصیه می کنم اگر چنین خانمی دید حتما با آسایشگاه های روانی تماس بگیرید... باتشکر

    گفته ی شما:فقیهان همچنان زنان را "عورت" به شمار می آورند، اما زنان خود را "عورت" نمی دانند و این را بدترین اهانت به شمار می آورند.
    پاسخ: با مزه بود!! این چرندیات و مزخرفات و اباطیل را از کجا می آورید؟؟ مطمئن باشید هیچ فقیهی چنین اراجیفاتی نبافته چون اگر این را می گفت دیگر وجود حوزه ی علمیه خواهران و زنان مجتهد معنا نداشت... حالم از این مزخرفاتی که از این آنور کپی می کنید بهم میخورد...

    گفته ی شما:غیر فقیهان می فهمند که گرفتن یک پنجم درآمد سالیانه ی مردم ظلم و استثمار است، اما فقیهان این را در نمی یابند، یا می فهمند و منافع شان مانع بروز فهمشان می شود.
    پاسخ: این یک پنجم ها که به جیب مراجع نمی رود... همه را خرج منافع جامعه اسلامی می کنند... حتی «بی بی سی» و «من و تو» که رسانه های ضداسلامی هستند به ساده زیستی مراجع تقلید گواهی داده اند. بروید خانه ی مراجع را ببینید... اکثر مراجع تقلید انسان هایی نحیف هستند که از زندگی اشرافی دوری می کنند و زندگی شان را خرج اسلام می کنند و یک «قِران» از خمس های مردم را خرج مسائل شخصی نمی کنند... شما یک نمونه و سند بیاورید که یکی از مراجع تقلید ریالی از خمس های مردم را خرج زندگی شخصی اش کرده من خودم با دست های خودم خفه اش می کنم!!!

    گفته ی شما:همان گونه که رد نظام برده داری نیازمند فقاهت نیست، انکار حکم سنگسار، حکم ارتداد، حکم شلاق، حکم قطع دست، حکم قطع معکوس دست و پا و... نیازمند فقاهت نیست.
    پاسخ: اسلام به هر بهانه ای مسلمین را تشویق به آزاد کردن بردگان نموده است. اگر کسی قسم دروغ بخورد باید بعنوان کفاره یک برده آزاد کند. اگر غیرعمدی کسی را بکشد علاوه بر پرداخت دیه باید یک برده آزاد کند و  بسیاری از دیگر آیات قرآن که مسلمانان را به آزاد کردن بردگان تشویق می کند. این نشان می دهد روح اسلام مخالف با برده داری است و در پی آن است که بصورت تدریجی ریشه ی آن را برکند... اما در باره ی حکم سنگسار و الباقی مسائل که فرموده اید... ظاهرا نویسنده ی این متنی که کپی کرده اید قرآن را قبول داشته ولی فقه را قبول نداشته... بنده به ایشان توصیه می کنم به قرآن رجوع کند چرا که فقهاء حکم اعدام و سنگسار و شلاق و قطع دست و پا را از جیب پدرشان در نیاورده اند بلکه این احکام همگی صراحتا در قرآن آمده اند... (به آیه 33 سوره مائده نظری کنید...)

    گفته ی شما:دختران و زنان امروزین، چند همسری را هم نوعی برده داری به شمار آورده و آن را رد می کنند، بدون آن که فقیه باشند یا انکارشان نیازمند علم فقه باشد. زنان برای رد تنبیه بدنی زنان توسط مردان هیچ نیازی به فقاهت ندارند.
    پاسخ: اگر دختران چندهمسری را برده داری می دانند می توانند اجازه ازدواج مجدد به همسر خود ندهند اگر هم مثل گذشته نیاز داشته اند شوهرشان دوباره ازدواج کند می توانند به او اجازه دهند (مثلا زن بر اثر ضعف یا بیماری و فلج نمی تواند به کارهای برسد...) درباره ی تنبیه بدنی هم باید عرض شود که قبلا از اینکه مردم به عقل و درک فعلی برسند فقه اسلامی آن را حرام اعلام کرده و ضارب را محکوم و مشمول مجازات دانسته...

    گفته ی شما:سی و سه سال از اجرای احکام فقهی توسط فقیهان می گذرد. "اسلام فقاهتی" قوای خود را به فعلیت رسانده است. مردم شاهد جهنمی هستند که فقیهان برای آنان پدید آورده اند، اما اکثریت روحانیت همچنان بر اجرای احکام فقهی تأکید می کند. روحانیون مخالف زمامداران حاکم که اقلیتی بیش نیستند، اکثریتشان مخالفتی با اجرای احکام فقهی ندارند، بلکه مدعی هستند که حکام بخوبی فقه را اجرا نکرده اند.
    پاسخ: بالاخره بدرد اصلی نویسنده ی این چرندیات رسیدیم... معلوم شد که این بزرگوار با جمهوری اسلامی ایران و فقهای معاصر مشکل دارد... اولا که جهنم خانه ی پدرش است نه کشور عزیز ما... ثانیا دشمنی و عداوت کشورهای بدعهد و استثمارگر و استعمارگر و دروغگو و عهد شکنی مثل آمریکای جنایتکار نشان می دهد راه ما راه درستی است و این مشکلات سر راه مردم غالبا از دشمنی ها و کینه توزی های اسرائیل منحوس و آمریکای خبیث است... چرا تاثیر فقه اسلام را در سپاه پاسداران نمی بینید؟؟ این همه جنگ افزارهای پیشرفته و قدرتمند با جدیدترین تکنولوژی های روزدنیا همه و همه ساخته و ساخته مومنانی است که معتقد به نظام اسلام و فقه اسلامی اند و با عمل کردن به آن به چنین قدرتی دست پیدا کرده اند... نویسنده ی این اراجیفات برای اینکه نظام سیاسی اسلام را رد کند متوسل به چرندیات شده و می خواسته فقه را رد کند. در حالیکه سیاست و حکومت بخشی از فقه است و فقه اسلام مسئله ی شوخی برداری نیست و نمی شود به سادگی آن را رد کرد و تا کنون هیچ کدام از دشمنان باهوش اسلام فقه اسلام را رد نکرده اند و اسلام را تهی از فقه ندانسته اند. مردود دانستن فقه اسلام را فقط دشمنان ابله اسلام طرح کرده اند که فی الواقع خود را با اینکار رسوا کرده و جهل و حماقت خود را به مردم و دیگران نشان داده اند...

    سخن آخر بنده:
    انطباق 60-70 درصدی پیشرفته ترین قانون مدنی دنیا، یعنی قانون فرانسه با احکام فقه مدنی اسلامی بیانگر اوج عقلانیت این دین آسمانی است. حقوق دانان فرانسوی پس از سالها تبادل نظر و تست کردن قوانین مختلف و سوزاندن نسل های بسیار به این قانون شسته-رُفته ی فعلی رسیده اند حال آنکه ما 1400 سال است که این قوانین را بکار گرفته ایم.

    اینکه فرموده اید اسلام حکم به تنبیه زنان توسط شوهرانشان را داده، شبهه ای است فمینیستی که تاریخ مصرف آن گذشته و دیگر حنایش رنگی ندارد. قران فرموده «اضربوهن» و در آیات دیگر دایره این ضرب را محدود کرده و تخصیص زده بطوریکه حتی اگر این زدن موجب قرمز شدن پوست بشود موجب دیه است (اگر اشتباه نکنم 2.5 مثقال نقره) و اگر موجب کبودی شود که دیگر به طریق اولی موجب دیه (2.5مثقال طلا) می باشد و انجام عمل موجب دیه در اسلام حرام است. به راستی یک تنبیه جزئی که حتی پوست فرد را هم قرمز نمی کند بهتر است یا اینکه مرد در پی «عدم تمکین همسرش در رفع نیاز جنسی او» به فساد کشیده شود و در پی آن بی اعتمادی حاصل شود و در پی آن رشته محبت بین زن و شوهر بطور کامل از بین رود و در پی آن طلاق صورت گیرد؟؟ الان که اندیشه های باطل فمینیستی در جامعه ایران گسترش پیدا کرده و متاسفانه در برخی شهرها نظیر تهران میزان طلاق افزایش یافته می بینیم چطور زن های مطلقه مبدل به ملعبه ی افراد سودجو شده و فساد گسترش یافته است. اسلام این آینده های تاریک را پیش بینی کرده و احکامی دقیق ارائه داده است تا موجبات خوشبختی دنیوی همین زنان را ارائه کند. این تنبیه جزئی که اسلام حکم به آن داده دقیقا مانند تلخی قرص و دارو، و سوزش آمپول است که از عفونت زخم و در نتیجه از قطع عضو و مرگ جلوگیری می کند.

    فعلا تا همینجا را داشته باشید...
    باقیش باشه بعد...
    سال نو مبارک...
    9 فروردین 1395
  • سهیل
    ۱۴ دی ۹۶ ، ۲۲:۴۵
    کارتون عالیه!
    ممنون از وقتی که میذارید.
    پاسخ سردبیر:
    متشکرم...
  • S.N
    ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۰۱:۰۸

    سلام خسته نباشید

    چند روز پیش در سایتتون مطلبی رو درمورد حضرت آدم و حوا دیدم هرچقدر که برای دانلود و باز کردنش کردیم نشد 

    قصد داشتیم بیاییم اطلاع رسانی کنیم ولی امروز وقتی با لینک خواستیم وارد آن قسمت سایت بشیم نوشت همچین مطلبی در سایت وجود نداره 

    الان اون pdf رو چطوری میتونیم تهیه کنیم ؟

    پاسخ سردبیر:
    سلام، ممنون از اطلاع رسانی، پست مجددا فعال شد. و ایراد مطرح شده رفع شد.
  • S.N
    ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۰

    سلام 

    ممنون از پیگیری

  • S.N
    ۲۵ مرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۹

    سلام استاد 

    آیا سایتتان قسمت پرسش و پاسخ داره ؟ 

    اگه داره لطفا لینکشو بفرستین 

    پاسخ سردبیر:
    سلام، خیر، در بخش نظرات پست ها می تونید سوالاتتون رو مطرح بفرمایید.
  • محمد حسین
    ۰۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۴:۴۳

    سلام خدمت شما که با حوصله و دقت نظر جواب سوال هارو میدید ، نماز و روزه هاتون قبول حق باشه . سوالی که از خدمتتون داشتم کمی متفاوته ، من به خدا باور دارم اما به ادیان مخصوصا ادیان ابراهیمی نه ! باتوجه به چیز هایی که تا به حال مطالعه کردم و کلی تحقیقات ،صراحتا بگم ، بیشتر مسائلی رو که طرح کردم و پاسخ گرفتم ، پاسخ هایی نبودن که من رو مجاب کنه ، و سوال های بسیاری در ذهنم باقی مونده که پاسخ هایی به نظر خودم اشتباه و یا بی ربط گرفتم (از روحانیون و..) اما فکر اینکه مبادا یک وقت اشتباه از من باشه (روی کاغذ حق رو به خودم میدم ولی استرس اشتباهیی شدن رو میگم) عذابم میده 

    سوالی که خدمتتون دارم اینه که با توجه به خدایی که شما میپرستید ، اگر روز قیامتی بود و بازخواستی هم بود ، و از من سوال شد که چرا مثلا مسلمون نشدی ؟ (در سوره یاسین الله میپرسند که آیا فرستادگان ما برایتان نشانه های کافی نیاوردند؟) و اگر جواب من خیر باشه ، و بگم بنظر من کار درست این بود ، چه چیزی در انتظار من خواهد بود ؟

    آیا خداوند شما منو برای اینکه کاری رو که درست میدونستم یا حداقل برای انجامش دلایل محکم تری از دلایل دینش داشتم عذاب میکنه؟

    آیا منو برای اینکه کل زندگیمو نزاشتم تا ببینم بعد مرگ چی میشه و به تحقیق در حد چند سالی اکتفا کردم مجازات میکنه؟

    و آیا اگر من کاری که اشتباه میدونم (مثلا مسیحی شدن ، مسلمون شدن ، یهودی شدن و.) رو انجام دادم ، آیا خداوند شما به من برای انجام کاری که فکر میکردم اشتباهه لایق بهشت میدونه؟

    و سوال دومی که دارم ، از نظر شما ، من باید به چیزی که فکر میکنم درسته عمل کنم یا حس ترس مبهمی که درذات تمامی انسان ها وجود داره؟

    با احترام به تمامی دینداران عزیز 

    منتظر پاسختون میمونم

    پاسخ سردبیر:
    سلام، ممنونم
    این حس ترس در بسیاری افراد وجود دارد و کاملا طبیعی بوده و نشانه خردمندی شماست که خدا را نه از روی تعبد و تعصب، بلکه از روی تعقل می پرستید. بلاشک جهل و ندانستن، باعث رفع مواخذه و بازخواست و عذاب می شود و انسانی که تلاش خودش را برای رسیدن به حقیقت کرده اما در یافتن آن ناکام مانده، قابل مواخذه و مجازات نیست. شاید شبهاتی در خصوص اسلام داشته باشید که برای شما تا کنون حل نشده باشد و شما نمی توانید این دین را قبول کنید. اما باید توجه داشت که به همان میزان که شبهه به اسلام وارد شده، به یهودیت و مسیحیت و سایر ادیان هم وارد شده و پذیرفتن ادیان غیر اسلام هم کار عاقلانه ای نیست. کافی است به متخصصان یهودیت، مسیحیت، بودیسم، هندویسم یا ... رجوع کنید و نقدهای علمی و عقلی ایشان را بشنوید تا برای همیشه دور این ادیان یک خط پر رنگ قرمز بکشید!

    خداوند قرآن را به زبان عربی فرستاده و هدفش این بوده تا ما این زبان را فرا بگیریم و در قرآن تدبر کنیم. لذا درک قرآن و سخن اسلام از روی ترجمه های فارسی و تفاسیر فارسی امکان پذیر نیست و کسی نمی تواند ادعا کند که بعد از خواندن ترجمه فارسی قرآن، سخن اسلام را درک کرده و آن را غیر قابل قبول و غیر عقلانی می داند. از نگاه من افرادی که اناجیل و عهد عتیق (کتاب مقدس مسیحیت و یهودیت) را مطالعه نکرده اند نیز نمی توانند ادعا کنند سخن قرآن را درک کرده اند. چون این سه مجموعه به هم پیوسته اند و درک قرآن، بدون پیش مطالعه تورات و انجیل امکان پذیر نیست.

    در خصوص سوال آخر شما باید عرض کنم چنانچه فردی با آگاهی از اینکه دینش باطل است، اعمال عبادی آن دین را انجام دهد، اعمال او هیچ ارزشی ندارد. چرا که «انما الاعمال بالنیات» ارزش اعمال به نیت و درون انسان است. اما اگر فردی مطمئن نبود که دینش باطل است و در حالیکه در دلش شک داشت و دو دل بود، اعمال و دستورات آن دین را اجرا کند، اعمال او ارزشمند و شایسته تقدیر و پاداش است. اما بلاشک ارزش عبادت همراه با شک و شبهه، به میزان ارزش عبادت همراه با یقین نیست. باید توجه داشته باشید که اولین مرحله از ایمان «شک» است. پس شک داشتن و دو دل بودن نه تنها نشانه بی ایمانی نیست بلکه خود مرحله ای از ایمان است و خداوند «انسان مشکوک به دین» را با «انسان کافر به دین» مساوی نمی داند.
  • محمد خدابنده
    ۲۳ مرداد ۰۳ ، ۱۸:۰۹
    آقای سید ابوالفضل ساقی، من دانشجوی دکترا هستم و از علم و تسلط شما به مباحث دینی و شیوایی کلام و منطق شما به وجد آمدم.
    انشاالله خدا شما رو در راه خدمت به اسلام و آقا امام زمان حفظ کند.
    پاسخ سردبیر:
    نظر لطف شماست 🌷
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی