#یادداشت 1
طرح شبهه
اخیرا برخی سایت های ناسیونالیستی شُبهه ای را مطرح کرده اند بدین شرح:
«علت اصلی تشابه دین اسلام به یهود این است که پیامبر اسلام با تجار و علمای یهود مراودات و نشست و برخاست های فراوانی داشته و از آن ها و عقایدشان تاثیرات فراوانی پذیرفته و همچنین بسیاری از علوم و خطوط فکری اش نشات گرفته از باورهای آن یهودیان بوده و ما اکنون شاهد این تاثیرات در شریعت و دین ساختگی پیامبر اسلام هستیم.
مثلا در تلمود اگر جای کلمات یهود و یهودی را با اسلام و مسلمان عوض کنید، عینا به مشابهت هایی میان ساختار فکری یهود و اسلام برمی خورید که تکان دهنده است. مثال: در تلمود آمده فقط یهود اجازه ورود به بهشت را دارد، نقل است که در روایات شیعه اثنی عشری می گویند آنکه شیعه ما نیست حق ورود به بهشت را ندارد.»[1]
ابتدا به رفع شبهه از مثالی که در این شبهه مطرح شده می پردازیم، سپس علت اصلی علمی تشابه دین اسلام به یهود را بررسی می کنیم.
رفع ابهام و مغالطه از مثال شبهه
در طرح این مثال و نتیجه گیری از آن، از روش سفسطه و مغالطه استفاده شده است. تعریف و توضیح مغالطه بس وقت گیر است و طولانی، اما چون برای رفع شبهه بدان نیازمندیم مجبوریم به تعریفی کوتاه از مغالطه اشاره کنیم.
جناب دکتر خوانساری درکتاب منطق صوری، در تعریف مغالطه و سفسطه چنین می گوید: «اگر کسی قضایای شبیه به حق را به جای حق بکار ببرد و به آن استدلال کند آن را مغالطه یا سفسطه می گویند ... علت به غلط افتادن شنونده بطور کلی این است که ذهن شبیه چیزی را به جای آن می پندارد و حکم حق را به شبه حق منتقل می کند...سفسطه شبیه استدلالِ صحیح و درست است اما در واقع چنان نیست. ارسطو در این زمینه مثالی زیبا می آورد: همچنان که گاه چیزی از زر ناب است و گاه از زر کم عیار، و گاه از سیم سیاه زر اندود، استدلال نیز گاهی تمام عیار و پاک و بی غل و غش است (برهان)، و گاه روکشی از طلا دارد ولی طلای حقیقی ناب نیست (سفسطه). البته تا کسی نقاد بصیر نباشد، بین زر مغشوش و زرناب، و سیم سره و سیم دغل (ناسره) تفاوت نمی گذارد...کار سفسطه باطل کردن حق است و حق جلوه دادن باطل.»[2]
برای روشن شدن موضوع دو قضیه بدیهی زیر را در نظر بگیرید:
- الف) انسان یک مفهوم کلی است. (صحیح)
- ب) حسن یک انسان است .(صحیح)
نتیجه: حسن یک مفهوم کلی است. (غلط)
ماده الف و ب به تنهایی، قضایی کاملا صحیح هستند؛ لیکن در نتیجه گیری فوق مغالطه صورت گرفته است .در گزینه الف و ب گرچه لفظ انسان بکار برده شده اما مقصود و معنا متفاوت است. در الف مقصود از انسان، نوع و مفهوم انسان است که یک مفهوم ذهنی و کلی است ولی در گزینه ب منظور از انسان مصداق انسان است که در عالم خارج وجود دارد و قابل لمس است.
ماده های ابتدایی شبهه مطرح شده نیز صحیح است، اما در نتیجه گیری آن مغالطه صورت گرفته است. همانطور که می دانید دین یهود یک دین نژادی است و تنها به نسل و فرزندان اسحاق ابن ابراهیم، یهود اطلاق می شود. تورات احکام تورات را برای بنی اسرائیل و قوم موسی ذکر نموده و بنا بر اقوال تورات، موسی تلاشی برای هدایت فرعون و مصریان نکرد و تنها از وی صدور مجوز برای خروج بنی اسرائیل از مصر را درخواست نمود. بهمین جهت مخاطب تورات و دستورات دینی تنها بنی اسرائیل هستند. لذا احکام تورات و در معنای عام آن، شریعت یهودی و در معنای اعم آن «دین یهود» تنها برای بنی اسرائیل و نژاد یهود است. لذا وقتی تلمود می گوید بهشت تنها برای یهود است یک عبارت کاملا نژاد پرستانه را بیان کرده و منظور این است که فقط نژاد یهود و نسل اسحاق می تواند به بهشت داخل شود و نسل های دیگر بشری چنین اهلیت و لیاقتی ندارند.
اما آیا منظور سخن اسلام از اینکه بهشت را به مسلمین منحصر می کند، این است که بهشت مختص به کسانی است نژاد اسلام دارند؟ آیا اسلام یک نژاد است؟ بلاشک پاسخ منفی است. نقطه عطف مغالطه نیز در همین موضوع نهفته است. یهود یک نژاد است اما اسلام یک «صراط» است نه یک «نژاد». مسلمان کسی است که در صراط فکری و اعتقادی و عملی اسلام قرار دارد و اختلاف سخن اسلام با یهود اینجاست که راه اسلام برای انواع و اقسام بشر با هر رنگ و زبان و نژادی، باز است و هرکسی می تواند مسلمان و در زمره بهشتیان داخل شود در حالیکه طبق عقاید تلمود فقط نسل اسحاق لایق بهشت اند. براستی این کجا و آن چیزی که طراح شبهه مطرح ساخته بود کجا؟
جالب است بدانید که لفظ «یهودی» تنها بر اشخاص دارای نژاد اسرائیلی اطلاق می شود و حتی افراد غیر اسرائیلی که به آیین یهود در می آیند، «یهودی» خوانده نمی شوند. تلمود آن ها را «متهود» می خواند. یعنی «شبه یهودی»، «یهودی شده». تا اینجا مثال شبهه را ابطال کردیم، حال می رویم سراغ اصل مطلب شبهه که با تحلیلی غلط، اسلام را برگرفته از یهود معرفی می کرد.
علت اصلی تشابه اسلام به یهود
به باور یهودیان و نیز به تصریح قرآن کریم، تورات کتابی آسمانی است که بر حضرت موسی نازل شده است. تورات افزون بر مسائل اعتقادی، تاریخی و مانند آن، مشتمل بر شریعت فردی و اجتماعی است و مانند اسلام در همه زمینه های فردی و اجتماعی دستوراتی دارد. ما بر این باوریم که تورات تحریف شده و عامل تحریف علمای یهود هستند و علت این کار آنان را حفظ جاه و مقام ایشان می دانیم، اما باید به این نکته توجه کنیم که آیا بزرگان یهود برای حفظ جاه و مقامشان تمام تورات را خط به خط تحریف کرده اند؟ مثلا تغییر و تحریف در احکام پاکی و نجاست، یا احکام نماز، یا احکام قصاص یا مسائل عقیدتی مانند توحید و ویژگی های خداوند (بجز مواردی)، یا بسیاری از احکام و عقاید دیگر چه تاثیری در حفظ جاه و مقام آن ها دارد؟ پس نتیجه می گیریم آن ها تنها آیاتی که در راستای منافعشان نبوده را تغییر داده اند، نه تمام تورات را.
همانطور که می دانیم هر پیامبری که آمده، پیامبر قبل از خود را تصدیق کرده است. به استناد انجیل و قرآن و باور برخی مسیحیان، عیسی جز در موارد اندکی شریعت جدیدی نیاورده و شریعت موسی و حقوق تورات اصیل و تحریف نشده را پذیرفته بود. چنانکه وی در انجیل متی می فرماید: «گمان مبرید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم. نیامده ام تا باطل نمایم بلکه (آمده ام) تا تمام کنم. زیرا هر آینه به شما می گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. پس هر که یکی از این احکام، کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان، کمترین شمرده شود، امّا هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خواهد شد.»[3]
به همین ترتیب وقتی پیامبر اسلام از جانب خداوند مبعوث شد، پیامبران و شریعت های بکر و دست نخورده آنان را تکذیب نکرد بلکه با تایید آن ها، شریعتی بنام اسلام را از جانب خداوند آورد که مکمل شریعت و ادیان الهی گذشته بود. چنانکه قرآن کریم می فرماید: «بگویید: ما به خدا ایمان آوردهایم؛ و به آنچه بر ما نازل شده؛ و آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و پیامبران از فرزندان او نازل گردید، و (همچنین) آنچه به موسی و عیسی و پیامبران (دیگر) از طرف پروردگار داده شده است، و در میان هیچ یک از آنها جدایی قائل نمیشویم، و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم»[4]
لذا می توان تشابه دین اسلام و یهود را در همان بخش دست نخورده تورات دانست. بدین ترتیب علت اصلی تشابه اسلام و یهود این است که ادیان نازل شده از سوی خداوند همگی فی الواقع یک دین هستند که به دلایل مختلف به صورت تدریجی نازل شده و تکامل یافته اند. دلایل ارسال تدریجی پیامبران را همگی در کتاب دین و زندگی دبیرستان خوانده ایم:
- لزوم استمرار در دعوت و ترویج پیوسته آن
- رشد تدریجی سطح فکر جوامع و اقوام
- از بین رفتن یا تحریف تعلیمات پیامبر پیشین
به قلم: سید ابوالفضل ساقی
28/تیر/1395
باید اونا رو جواب داد
به ماسر زده و نظر بدید