-
۲۴۸۷
چنانکه می دانیم، بسیاری از شبکه ها و کانال های ناسیونالیستی افراطی یا به بیان دقیق تر، فاشیستی، ادعا می کنند اسلام دین تازی ها بوده که به زور شمشیر به ایرانیان تحمیل شده است. این نژاد پرستان بی نژاد، سعی در کمرنگ کردن ارزش های انسانی اسلام، و برجسته نمودن ارزش های نژادی ایران باستان داشته و از هر طریقی، حتی توهین به شرافت ملت ایران برای رسیدن به اهداف پست خود تلاش می کنند. این اقدامات اختصاص به این دوره نداشته و از زمان رضاخان این «شبه روشنفکران» در بیراهه های مسیر علم، سبز شدند.
دکتر علی شریعتی، بارها با این تفکرات پست و نژادپرستانه مقابله ایدئولوژیک نمود و زبانه های آتش جاهلیت مدرن را بارها خفه نمود. ولکن در نبود این بزرگان، می بینیم مجددا صهیونیسم و امپریالیسم، دست در دست یکدیگر زیر پوست جامعه، دوباره «گیاه سمی فاشیسم» را کاشته اند و پس از گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی، جاهلیتِ عربِ 1400 سال پیش، هم اکنون در ایران تجلی پیدا کرده است. متن زیر از کتاب «فاطمه، فاطمه است» اثر گرانبهای دانشمند انقلابی، دکتر علی شریعتی می باشد که بی دخل و تصرف ذکر شده است.
مقدمه ی «سلمان پاک» اثر ماسینیون... می گوید: «از نظر عمق فکری و مغز شکافی معانی مذهبی و ایجاد نهضت غنی و معنوی در فرهنگ و علوم اسلامی، اسلام همه چیز را مدیون این نژاد چند پهلوی پر از ملکات است.»
در اینجا نمی خواهم به تفاخر نژادی بپردازم، که به قول ماکسیم گورکی: «من از بیماری خاک و خون پرستی، سالمم». یک تحلیل تاریخی می کنم و به واقعیت انکارناپذیر علمی و فکری تکیه می کنم. ملت پرست نبودن، غیر از تحقیر تاریخ و انکار حقیقت های انسانی تاریخ و جامعه و روح و اندیشه و شخصیت ملت خویش است. در اینجا می خواهم اولا به آن ها که تظاهر دروغین و بیمار گونه به «روشن فکری»، تاریخ و فرهنگ و مذهب و همه ارزش های انسانی خویش را به باد مسخره می گیرند و مردم ما را قومی پفیوز و ضعیف و «همیشه مقلد» و ستم پذیر نشان می دهند، و ثانیا به آن ها که با تظاهر دروغین و بیمارگونه به «ملیت»، به مفاخر تراشی های فاشیستی و شووینیستی می پردازند، نشان دهم که ارزش های راستین و منطقی بودن و دنیا پسند و مستند در تاریخ ملت ما هست، و کدام است.
می بینیم که شبه محققان و «شبه ایران دوستان» اخیری که می گویند ایرانیان به زور شمشیر و فشار مالیات جزیه مسلمان شدند، تا چه حد خودشان «دانشمندان مالیاتی» اند که می خواهند به «عقل فاقد» خودشان، ملت ایران از پذیرفتن دین اسلام، که «دین بیگانه» است، تبرئه کنند و آن وقت، او را ملتی معرفی می کنند که به قدری ترسو است، که با برق شمشیر وحشیان، و به قدری پست که برای فرار از مالیات، از ملیت و مذهبش و همه مقدساتش دست می شوید و همه افرادش «دین ماموران مالیات» را قبول می کنند. یا نظریه آن نژاد پرستان کم فکری که ایمان ایرانیان را به علی و خاندانش و فرزندانش، نه به علت فضیلت اینان و ارزش های انسانی شان، بلکه به خاطر آن توجیه می فرمایند که شهربانو، همسر امام حسین، دختر یزدگرد ساسانی بوده است و در نتیجه امام حسین داماد ایرانیان می شود و ائمه بعدی، نواده های دختر یزدگرد.
ایرانی ها خود یزدگرد را 18 سال تعقیب می کردند و از دست او به اسلام گریختند و او از دست مردم به بلخ گریخت. و حال به خاطر دامادش مذهب عوض می کنند؟ خلاصه تحقیقات علمی این آقایان، که ادای مستشرقان بازاری یا مغرض را در می آورند و آن هم ناشیانه و مضحک، این است که ملت ایران، عدالت و آزادی و برابری و حقیقت و فضائل انسانی و ارزش های متعالی اسلام و برتری محمد و علی را بر یزدگرد و بزرگمهر، و فضیت حسین و زینت را بر زریر و شیرین، نمی فهمیدند؛ شمشیر را می فهمیدند و پول را و نژاد را و بس.
...(گرایش به اهل بیت و ظلم ستیزی ایرانیان) یک سنت انسانی است که هم از اندیشه ساخته شده و هم از احساس. و به روشنی نشان می دهد که تئوری دشمنان ما، و نیز «شبه روشن فکران ما»، که هر چه آن ها در دهانشان می گذارند، این ها فوری عقیده شان می شود و قضاوت شخصیتشان، تا چه حد ناجوانمردانه است و جاهلانه، که می گوید: «اصولا ایرانی ها، در راه عقیده استقامت ندارند و عنصری سستند و اثر پذیر، و به قول ارسطو: «زود زیر بار زور می روند» و وفا ندارند و بر روی پای خودشان استوار و پا برجا نمی مانند و در برابر وزش هر باد تندی سر خم می کنند و بر احساسات و اعتقاداتشان نمی توان تکیه کرد و هر روز پای علم کسی سینه می زنند و از این گونه «قیاس به نفس ها» (برای نمونه، کتاب «خلق و خوی ما ایرانی ها» را نگاه کنید که مرحوم جمالزاده، نویسنده سابق ما، اقوال فرنگی ها را درباره ملت ما جمع آوری فرموده اند.)
عجیب است که از یک طرف ما را متهم می کنند که سست عنصر و پفیوز و «هر دم خیال» و ناپایداریم و زود رنگ عوض می کنیم و هر لحظه به قالبی در می آییم و در راه عقیده و هدف هایمان استقامت و وفا نداریم، و در همین حال دشناممان می دهند که: «بیش از هزار سال است که یک حرف را تکرار می کنیم و شب و روز و همه ماه و همه سال و همه نسل و همه عصر، می گوییم: علی، علی، علی. بس است! این همه تعصب! این همه تکرار و تکرار. همه افکار و آرمان و احساس و عشق و نیاز و ایمان و حتی زندگی و شور و شوق و غم و درد و شغر و ادب و هنر و فرهنگش و سراسر تاریخش را وقف یک خانواده کرده و «یک حادثه».
آری، هم ما «متعصبیم و یک دنده»، و هم «بی تعصب و بی دنده!». به گفته امام چهارم ما، که بیش از همه پیشوایان جهان، معنی «دشمن» را عمیقانه احساس کرده است: «سپاس خداوندی را که دشمنان ما را از میان احمق ها برگزیده است.» زیرا این ها نه «شرفی» دارند که واسا آن را داشته باشند که قضاوتشان درست باشد و حقی را پامال و حقیقتی را لجن مال نکنند و تمام اثری را بخوانند و واقعیت سخن را بشنوند؛ نه مسئولیتی در برابر مردم دارند و نه حساسیتی نسبت به مذهب و نه تردیدی نسبت به ذهنیات و ذوقیات خود و نه حتی حساب این که خود آگاه و ناخود آگاه، از کجا سیخ شده اند و نه اندیشه ی این که تهمت ها و ضربه هایشان، نتیجه اش عاید کی و کجا می شود؟
مرحوم شریعتی می افزاید:
فقط عقده گشایی می کنند. همچون یک بیمار مصروع، هم طرفشان را می زنند و هم خودشان را. چنان بی صبری و بی شرمی نشان می دهند که غالبا ابزار دست و مامور افتخاری و مجانی دشمن مشترکشان می شوند. قضاوت های این ها از روی مطالعه و شناخت مستقیم نیست. شایعات مشکوک منتشر شده در فضا را می گیرند و با بهانه جویی های سطحی و مغرضانه ی خود در هم می آویزند و دروغ ها و شاخ و برگ های تحریک کننده ی عوام را هم بر آن می افزایند و این جا و آن جا و پیش دشمن و دوست پخش می کنند و علامتش هم این است که تهمت ها چون این چنین ساخته می شوند، همه با هم متناقض اند و همه با واقعیت اصلی، بی تناسب.