-
-
۱۵۸۴
و بصلئیل و اهولیاب و همة دانادلانی که یَهُوَه حکمت و فطانت بدیشان داده است تا برای کردن هر صنعتِ خدمتِ قدس ماهر باشند موافق آنچه یَهُوَه امر فرموده است کار بکنند.” 2) پس موسی بصلئیل و اهولیاب و همة دانادلانی را که یَهُوَه در دل ایشان حکمت داده بود و آنانی را که دل ایشان ایشان را راغب ساخته بود که برای کردن کار نزدیک بیایند دعوت کرد.
و موسی تمام جماعت بنی اسرائیل را جمع کرده بدیشان گفت: “این است سخنانی که یَهُوَه امر فرموده است که آنها را بکنی: شش روز کار کرده شود و در روز هفتمین سبَتِ آرامی مقدس یَهُوَه برای شماست هر که در آن کاری کند کشته شود. در روز سبَت آتش در همة مسکنهای خود میفروزید.
پس از ارتداد و گوساله پرستی بنی اسرائیل چه بر سر بنی اسرائیل آمد؟ آیا بنی اسرائیل توانست ارض موعود و سرزمین مقدس را فتح کند؟ چرا بنی اسرائیل در صحرای سینا 40 سال سرگردان شدند؟ موسی علیه السلام چگونه فوت کرد؟ پس از پایان 40 سال چه اتفاقاتی افتاد؟ در این فصل با استفاده از آیات تورات و قرآن به سوالات پاسخ خواهیم داد.
و یَهُوَه به موسی گفت: “دو لوح سنگی مثل اولین برای خود بتراش و سخنانی را که بر لوحهای اول بود و شکستی بر این لوحها خواهم نوشت. و بامدادان حاضر شو و صبحگاهان به کوه سینا بالا بیا و در آنجا نزد من بر قله کوه بایست. و هیچکس با تو بالا نیاید و هیچکس نیز در تمامی کوه دیده نشود و گله و رمه نیز به طرف این کوه چرا نکند.
ویَهُوَه به موسی گفت: “روانه شده از اینجا کوچ کن تو و این قوم که از زمین مصر برآورده ای بدان زمینی که برای ابراهیم اسحاق و یعقوب قسم خورده گفته ام آن را به ذریت تو عطا خواهم کرد. و فرشته ای پیش روی تو میفرستم و کنعانیان و اَموریان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را بیرون خواهم کرد
و چون قوم دیدند که موسی در فرود آمدن از کوه تأخیر نمود قوم نزد هارون جمع شده وی را گفتند: “برخیز و برای ما خدایان بساز که پیش روی ما بخرامند زیرا این مرد موسی که ما را از زمین مصر بیرون آورد نمیدانیم او را چه شده است.” هارون بدیشان گفت: “گوشواره های طلا را که در گوش زنان و پسران و دختران شماست بیرون کرده نزد من بیاورید.
و یَهُوَه موسی را خطاب کرده گفت: “آگاه باش بصَلئیل بن اوری بن حور را از سبط یهودا به نام خوانده ام. و او را به روح خدا پر ساخته ام و به حکمت و فهم و معرفت و هر هنری برای اختراع مخترعات تا در طلا و نقره و برنج کار کند. و برای تراشیدن سنگ و ترصیع آن و درودگری چوب تا در هر صنعتی اشتغال نماید.
و مذبحی برای سوزانیدن بخور بساز. آنرا از چوب شطیم بساز. طولش ذراعی باشد و عرضش زراعی یعنی مربع باشد و بلندی اش دو ذراع و شاخهایش از خودش باشد. و آنرا به طلای خالص بپوشان. سطحش و جانبهایش به هر طرف و شاخهایش را و تاجی از طلا گرداگردش بساز.
و این است کاری که بدیشان میکنی برای تقدیس نمودن ایشان تا بجهت من کهانت کنند: یک گوساله و دو قوچ بی عیب بگیر و نان فطیر و قرصهای فطیر سرشته به روغن و رقیقهای فطیر مسح شده به روغن آنها را از آرد نرم گندم بساز. و آنها را در یک سبد بگذار و آنها را در سبد با گوساله و دو قوچ بگذران.
و تو برادر خود هارون و پسرانش را با وی از میان بنی اسرائیل نزد خود بیاور تا برای من کهانت بکند یعنی هارون و ناداب و ابیهو و العازار و ایتامار پسران هارون. و رختهای مقدس برای برادرت هارون بجهت عزت و زینت بساز.
و مذبح را از چوب شطیم بساز طولش پنج ذراع و عرضش پنج ذراع. و مذبح مربع باشد. و بلندی اش سه ذراع. و شاخه هایش را بر چهار گوشه اش بساز و شاخه هایش از همان باشد و آنرا به برنج بپوشان.
و مسکن را از ده پردة کتان نازک تابیده و لاجورد و ارغوان و قرمز بساز. با کروبیان از صنعت نساج ماهر آنها را ترتیب نما. طول یک پرده بیست و هشت ذراع و عرض یک پرده چهار ذراع و همة پرده ها را یک اندازه باشد. پنج پرده با یکدیگر پیوسته باشد و پنج پرده با یکدیگر پیوسته.
و یَهُوَه موسی را خطاب کرده گفت: “به بنی اسرائیل بگو که برای من هدایا بیاورند از هرکه به میلِ دل بیاورد هدایای مرا بگیرید. و این است هدایا که از ایشان میگیرید: طلا و نقره و برنج و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز
و به موسی گفت: “نزد یَهُوَه بالا بیا تو و هارون و ناداب و اَبِیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل و از دور سجده کنید. و موسی تنها نزدیک یَهُوَه بیاید و ایشان نزدیک نیایند و قوم همراه او بالا نیایند.” پس موسی آمده همة سخنان یَهُوَه و همة این احکام را به قوم باز گفت و تمامی قوم به یک زبان در جواب گفتند: “همة سخنانی که یَهُوَه گفته است بجا خواهیم آورد.”
خبر باطل را انتشار مده و با شریران همداستان مشو که شهادت دروغ دهی. “پیروی بسیاری برای عمل بد مکن و در مرافعه محضِ متابعتِ کثیری سخنی برای انحراف حق مگو. و در مرافعة فقیر نیز طرفداری او منما.
اگر کسی گاوی یا گوسفندی بدزدد و آن را بکشد یا بفروشد به عوض گاو پنج گاو و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد. “اگر دزدی در رخنه کردن گرفته شود و او را بزنند بطوری که بمیرد باز خواستِ خون برای او نباشد. اما اگر آفتاب بر او طلوع کرد بازخواست خون برای او هست. البته مکافات باید داد و اگر چیزی ندارد به عوض دزدی که کرد فروخته شود.