-
۱۷۵۸
خروج
1) ویَهُوَه به موسی گفت: “روانه شده از اینجا کوچ کن تو و این قوم که از زمین مصر برآورده ای بدان زمینی که برای ابراهیم اسحاق و یعقوب قسم خورده گفته ام آن را به ذریت تو عطا خواهم کرد.
2) و فرشته ای پیش روی تو میفرستم و کنعانیان و اَموریان و حتیان و فرزیان و حویان و یبوسیان را بیرون خواهم کرد
3) به زمینی که به شیر و شهد جاری است زیرا که در میان شما نمیآیم چونکه قوم گردنکش هستی مبادا تو را در بین راه هلاک سازم.”
4) و چون قوم این سخنان بد را شنیدند ماتم گرفته و هیچکس زیور خود را برخود ننهاد.
5) و یَهُوَه به موسی گفت: “بنی اسرائیل را بگو: شما قوم گردنکش هستید اگر لحظه ای در میان تو آیم همانا تو را هلاک سازم. پس اکنون زیور خود را از خود بیرون کن تا بدانم با تو چه کنم.”
6) پس بنی اسرائیل زیورهای خود را از جبل حوریب از خود بیرون کردند.
7) و موسی خیمة خود را برداشته آنرا بیرون لشکرگاه دور از اردو زد و آنرا “خیمة اجتماع” نامید. و واقع شد که هر که طالب یَهُوَه میبود به خیمة اجتماع که خارج لشکرگاه بود بیرون میرفت.
8) و هنگامی که موسی به سوی خیمه بیرون میرفت تمامی قوم برخاسته هریکی به در خیمة خود می ایستاد و در عقب موسی مینگریست تا داخل خیمه میشد.
9) و چون موسی به خیمه داخل میشد ستون ابر نازل شده به در خیمه می ایستاد و خدا با موسی سخن میگفت.
10) و چون تمامی قوم ستون ابر را بر در خیمه ایستاده می دیدند همة قوم برخاسته هر کس به در خیمة خود سجده میکرد.
11) و یَهُوَه با موسی روبرو سخن میگفت مثل شخصی که با دوست خود سخن گوید. پس به اردو بر میگشت. اما خادم او یوشع بن نونِ جوان از میان خیمه بیرون نمیآمد.
12) و موسی به یَهُوَه گفت: “اینک تو به من میگویی: این قوم را ببر. و تو مرا خبر نمیدهی که همراه من که را میفرستی. و تو گفته ای تو را به نام میشناسم و ایضاً در حضور من فیض یافته ای.
13) الآن اگر فی الحقیقه منظور نظر تو شده ام طریق خود را به من بیاموز تا تو را بشناسم و در حضور تو فیض یابم و ملاحظه بفرما که این طایفه قوم تو میباشند.”
14) گفت: “روی من خواهد آمد و تو را آرامی خواهم بخشید.”
15) به وی عرض کرد: “هر گاه روی تو نیاید ما را از اینجا مبر.
16) زیرا به چه چیز معلوم میشود که من و قوم تو منظور نظر تو شده ایم؟ آیا نه از آمدن تو با ما؟ پس من و قوم تو از جمیع قومهایی که بر روی زمینند ممتاز خواهیم شد.”
17) یَهُوَه به موسی گفت: “این کار را نیز که گفته ای خواهم کرد زیرا که در نظر من فیض یافته ای و تو را به نام میشناسم.”
18) عرض کرد: “مستدعی آنکه جلال خود را به من بنمایی.”
19) گفت: “من تمامی احسان خود را پیش روی تو میگذرانم و نام یَهُوَه را پیش روی تو ندا میکنم و رأفت میکنم بر هرکه رئوف هستم و رحمت خواهم کرد بر هر که رحیم هستم.”
20) و گفت: “روی مرا نمیتوانی دید زیرا انسان نمیتواند مرا ببیند و زنده بماند.”
21) و یَهُوَه گفت: “اینک مقامی نزد من است. پس بر صخره بایست.
22) و واقع میشود که چون جلال من میگذرد تو را در شکاف صخره می گذارم و تو را به دست خود خواهم پوشانید تا عبور کنم.
23) پس دست خود را خواهم برداشت تا قفای مرا ببینی اما روی من دیده نمی شود.”
ترجمه: انجمن پخش کتب مقدسه
تهیه و تنظیم: اندیشکده اریحا (bjes.ir)
پیدایش |
خروج |
لاویان |
اعداد |
تثنیه |
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
- |
|||
- |
- |
|||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
- |