-
۱۱۹۵
تثنیه
باب بیست و یکم
- اگر در زمینی که یَهُوَه خدایت برای تصرّفش به تو می دهد مقتولی در صحرا افتاده پیدا شود و معلوم نباشد که قاتل او کیست
- آنگاه مشایخ و داوران تو بیرون آمده مسافت شهرهایی را که در اطراف مقتول است بپیمایند.
- و اما شهری که نزدیکتر به مقتول است مشایخ آن شهر گوسالةرمه را که با آن خیش نزده و یوغ به آن نبستهاند بگیرند.
- و مشایخ آن شهر آن گوساله را در وادیای که آب در آن همیشه جاری باشد و در آن خیش نزده و شخم نکرده باشند فرود آورند و آنجا در وادی گردن گوساله را بشکنند.
- و بنیلاوی کهنه نزدیک بیایند چون که یَهُوَه خدایت ایشان را برگزیده است تا او را خدمت نمایند و به نام یَهُوَه برکت دهند و برحسب قول ایشان هر منازعه و هر آزاری فیصل پذیرد.
- و جمیع مشایخ آن شهری که نزدیکتر به مقتول است دست های خود را برگوساله ای که گردنش در وادی شکسته شده است بشویند.
- و جواب داده بگویند: «دست های ما این خون را نریخته و چشمان ما ندیده است.
- ای یَهُوَه قوم خود اسرائیل را که فدیه دادهای بیامرز و مگذار که خون بی گناه در میان قوم تو اسرائیل بماند.» پس خون برای ایشان عفو خواهد شد.
- پس خون بی گناه را از میان خود رفع کردهای هنگامی که آنچه در نظر یَهُوَه راست است بعمل آوردهای.
- چون بیرون روی تا با دشمنان خود جنگ کنی و یَهُوَه خدایت ایشان را به دستت تسلیم نماید و ایشان را اسیر کنی
- و در میان اسیران زن خوب صورتی دیده عاشق او بشوی و بخواهی او را به زنی خود بگیری
- پس او را به خانة خود ببر و او سر خود را بتراشد و ناخن خود را بگیرد.
- و رخت اسیری خود را بیرون کردهدر خانة تو بماند و برای پدر و مادر خود یک ماه ماتم گیرد و بعد از آن به او در آمده شوهر او بشو و او زن تو خواهد بود.
- و اگر از وی راضی نباشی او را به خواهش دلش رها کن لیکن او را به نقره هرگز مفروش و به او سختی نکن چون که او را ذلیل کردهای.
- و اگر مردی را دو زن باشد یکی محبوبه و یکی مکروهه و محبوبه و مکروهه هر دو برایش پسران بزایند و پسر مکروهه نخست زاده باشد
- پس در روزی که اموال خود را به پسران خویش تقسیم نماید نمی تواند پسر محبوبه را بر پسر مکروهه که نخست زاده است حق نخست زادگی دهد.
- بلکه حصّهای مضاعف از جمیع اموال خود را به پسر مکروه دادهاو را نخست زادة خویش اقرار نماید زیرا که او ابتدای قوت اوست و حق نخست زادگی از آن او می باشد.
- اگر کسی را پسرس سرکش و فتنهانگیز باشد که سخن پدر و سخن مادر خود را گوش ندهد و هر چند او را تأدیب نمایند ایشان را نشنود
- پدر و مادرش او را گرفته نزد مشایخ شهرش به دروازة محلهاش بیاورند.
- و به مشایخ شخرش گویند: «این پسر ما سرکش و فتنهانگیز است سخن ما را نمیشنود و مسرف و میگسار است.»
- پس جمیع اهل شهرش او را به سنگ سنگسار کنند تا بمیرد پس بدی را از میان خود دور کردهای و تمامی اسرائیل چون بشنوند خواهند ترسید.
- و اگر کسی گناهی را که مستلزم موت است کرده باشد و کشته شود و او را به دار کشیده باشی
- بدنش در شب بر دار نماند. او را البته در همآن روز دفن کن زیرا آنکه بر دار آویخته شود ملعون خدا است تا زمینی را که یَهُوَه خدایت تو را به ملکیت می دهد نجس نسازی.
براساس نسخه «کتاب مقدس یعنی عهد عتیق و عهد جدید» (بدون سانسور)، لندن، 1904 میلادی
تنظیم: اندیشکده اریحا (bjes.ir)
تنظیم: اندیشکده اریحا (bjes.ir)
پیدایش |
خروج |
لاویان |
اعداد |
تثنیه |
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
- |
|||
- |
- |
|||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
- |