-
۱۷۷۳
باب سی و پنجم
1) و خدا به یعقوب گفت: “برخاسته به بیت ئیل برآی و در آنجا ساکن شو و آنجا برای خدایی که بر تو ظاهر شد وقتی که از حضور برادرت عیسو فرار کردی مذبحی بساز.”
2) پس یعقوب به اهل خانه و همه کسانی که با وی بودند گفت: “خدایان بیگانه ای را که در میان شماست دور کنید و خویشتن را طاهر سازید و رختهای خود را عوض کنید
3) تا برخاسته به بیت ئیل برویم و آنجا برای آن خدایی که در روز تنگی من مرا اجابت فرمود و در راهی که رفتم با من میبود مذبحی بسازم.”
4) آنگاه همة خدایان بیگانه را که در دست ایشان بود به یعقوب دادند با گوشواره هایی که در گوشهای ایشان بود و یعقوب آنها را زیر بلوطی که در شکیم بود دفن کرد.
5) پس کوچ کردند و خوف خدا بر شهرهای گرداگرد ایشان بود که بنی یعقوب را تعاقب نکردند.
6) و یعقوب به لوز که در زمین کنعان واقع است و همان بیت ئیل باشد رسید. او با تمامی قوم که با وی بودند.
7) و در آنجا مذبحی بنا نمود و آن مکان را “ایل بیت ئیل” نامید. زیرا در آنجا خدا بر وی ظاهر شده بود هنگامی که از حضور برادر خود میگریخت.
8) و دبوره دایة رفقه مرد. و او را زیر درخت بلوط تحت بیت ئیل دفن کردند و آنرا “الون باکوت” نامید.
9) و خدا بار دیگر بر یعقوب ظاهر شد وقتی که از فدان ارام آمد و او را برکت داد.
10) و خدا به وی گفت: “نام تو یعقوب است اما بعد از این نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه نام تو اسرائیل خواهد بود.” پس او را اسرائیل نام نهاد.
11) و خدا وی را گفت: “من خدای قادر مطلق هستم. بارور و کثیر شو. امتی و جماعتی از امتها از تو بوجود آیند و از صلب تو پادشاهان پدید شوند.
12) و زمینی که به ابراهیم و اسحاق دادم به تو دهم و به ذریت بعد از تو این زمین را خواهم داد.”
13) پس خدا از آنجایی که با وی سخن گفت از نزد وی صعود نمود.
14) و یعقوب ستونی برپا داشت در جایی که با وی تکلم نمود ستونی از سنگ و هدیه ای ریختنی بر آن ریخت و آنرا به روغن تدهین کرد.
15) پس یعقوب آن مکان را که خدا با وی در آنجا سخن گفته بود “بیت ئیل” نامید.
16) پس از “بیت ئیل” کوچ کردند. و چون اندک مسافتی مانده بود که به افراته برسند راحیل را وقت وضع حمل رسید و زاییدنش دشوار شد.
17) و چون زاییدنش دشوار بود قابله وی را گفت: “مترس زیرا که این نیز برایت پسر است.”
18) و در حین جان کندن زیرا که مرد پسر را “بن اونی” نام نهاد لکن پدرش وی را “بن یامین” نامید.
19) پس راحیل وفات یافت و در راه افراته که بیت لحم باشد دفن شد.
20) و یعقوب بر قبر وی ستونی نصب کرد که آن تا امروز ستون قبر راحیل است.
21) پس اسرائیل کوچ کرد و خیمة خود را بدان طرف برج عیدر زد.
22) و در حین سکونت اسرائیل در آن زمین رؤبین رفته با کنیز پدر خود بِلهه همخواب شد. و اسرائیل این را شنید. و بنی یعقوب دوازده بودند.
23) پسران لیه: رؤبین نخست زادة یعقوب و شمعون و لاوی و یهودا و یساکار و زبولون.
24) و پسران راحیل: یوسف و بن یامین.
25) و پسران بلهه کنیز راحیل: دان و نفتالی.
26) و پسران زلفه کنیز لیه: جاد و اشیر. اینانند پسران یعقوب که در فدان ارام برای او متولد شدند.
27) و یعقوب نزد پدر خود اسحاق در ممری آمد به قریة اربع که حبرون باشد جایی که ابراهیم و اسحاق غربت گزیدند.
28) و عمر اسحاق صد و هشتاد سال بود.
29) و اسحاق جان سپرد و مرد و پیر و سالخورده به قوم خویش پیوست. و پسران عیسو و یعقوب او را دفن کردند.
برگرفته از نسخه خطی «کتاب مقدس یعنی عهد عتیق و عهد جدید»، Unwin Brothers، لندن، 1904 میلادی
تنظیم و ویرایش: پژوهش های حقوق و ادیان (bjes.ir)
پیدایش |
خروج |
لاویان |
اعداد |
تثنیه |
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
- |
|||
- |
- |
|||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
- |