-
۱۳۴۴
1) و بلعام به بالاق گفت: “در اینجا برای من هفت مذبح بساز و هفت گاو و هفت قوچ در اینجا برایم حاضر کن.”
2) و بالاق به نحوی که بلعام گفته بود به عمل آورد و بالاق و بلعام گاوی و قوچی بر هر مذبح گذرانیدند.
3) و بلعام به بالاق گفت: “نزد قربانی سوختنی خود بایست تا من بروم شاید یَهُوَه برای ملاقات من بیاید و هر چه او به من نشان دهد آنرا به تو باز خواهم گفت.” پس به تلی برآمد.
4) و خدا بلعام را ملاقات کرد و او وی را گفت: “هفت مذبح برپا داشتم و گاوی و قوچی بر هر مذبح قربانی کردم.”
5) یَهُوَه سخنی به دهان بلعام گذاشته گفت: “نزد بالاق برگشته چنین بگو.”
6) پس نزد او برگشت و اینک او با جمیع آقاان موآب نزد قربانی سوختنی خود ایستاده بود.
7) و مثَل خود را آورده گفت: “بالاق ملک موآب مرا از ارام از کوههای مشرق آورد که بیا یعقوب را برای من لعنت کن و بیا اسرائیل را نفرین نما.
8) چگونه لعنت کنم آنرا که خدا لعنت نکرده است؟ و چگونه نفرین نمایم آنرا که یَهُوَه نفرین ننموده است؟
9) زیرا از سر صخرهها او را میبینم. و از کوهها او را مشاهده مینمایم. اینک قومی است که به تنهایی ساکن میشود و در میان امتها حساب نخواهد شد.
10) کیست که غبار یعقوب را تواند شمرد یا ربع اسرائیل را حساب نماید؟ کاش که من به وفات عادلان بمیرم و عاقبت من مثل عاقبت ایشان باشد.”
11) پس بالاق به بلعام گفت: “به من چه کردی؟ تو را آوردم تا دشمنانم را لعنت کنی و هان برکت تمام دادی!”
12) او در جوب گفت: “آیا نمیباید با حذر باشم تا آنچه را که یَهُوَه به دهانم گذارد بگویم؟”
13) بالاق وی را گفت: “بیا الآن همراه من به جای دیگر که از آنجا ایشان را توانی دید. فقط اقصای ایشان را خواهی دید و جمیع ایشان را نخواهی دید و از آنجا ایشان را برای من لعنت کن.”
14) پس او را به صحرای صوفیم نزد قلة فِسجه برد و هفت مذبح بنا نموده گاوی و قوچی بر هر مذبح قربانی کرد.
15) و او به بالاق گفت: “نزد قربانی سوختنی خود اینجا بایست تا من در آنجا (یَهُوَه را) ملاقات نمایم.”
16) و یَهُوَه بلعام را ملاقات نموده و سخنی در زبانش گذاشته گفت: “نزد بالاق برگشته چنین بگو.”
17) پس نزد وی آمد و اینک نزد قربانی سوختنی خود با آقاان موآب ایستاده بود. و بالاق از او پرسید که “یَهُوَه چه گفت؟”
18) آنگاه مثَل خود را آورده گفت: “ای بالاق برخیز و بشنو و ای پسر صِفّور مرا گوش بگیر.
19) خدا انسان نیست که دروغ بگوید. و از بنیآدم نیست که به اراده خود تغییر بدهد. آیا او سخنی گفته باشد و نکند؟ یا چیزی فرموده باشد و استوار ننماید؟
20) اینک مأمور شدهام که برکت بدهم. و او برکت داده است و آنرا رد نمیتوانم نمود.
21) او گناهی در یعقوب ندیده و خطایی در اسرائیل مشاهده ننموده است. یَهُوَه خدای او با وی است. و نعرة پادشاه در میان ایشان است.
22) خدا ایشان را از مصر بیرون آورد. او را شاخها مثل گاو وحشی است.
23) به درستی که بر یعقوب افسون نیست و بر اسرائیل فالگیری نی. دربارة یعقوب و دربارة اسرائیل در وقتش گفته خواهد شد که خدا چه کرده است.
24) اینک قوم مثل شیر ماده خواهند برخاست. و مثل شیر نر خویشتن را خواهند برانگیخت و تا شکار را نخورد و خون کشتگان را ننوشد نخواهد خوابید.”
25) بالاق به بلعام گفت: “نه ایشان را لعنت کن و نه برکت ده.”
26) بلعام در جواب بالاق گفت: “آیا تو را نگفتم که هر آنچه یَهُوَه به من گوید آنرا باید بکنم؟”
27) بالاق به بلعام گفت: “بیا تا تو را به جای دیگر ببرم شاید در نظر خدا پسند آید که ایشان را برای من از آنجا لعنت نمایی.”
28) پس بالاق بلعام را بر قلة فغور که مشرف بر بیابان است برد.
29) بلعام به بالاق گفت: “در اینجا برای من هفت مذبح بساز و هفت گاو و هفت قوچ از برایم در اینجا حاضر کن.”
30) و بالاق به طوری که بلعام گفته بود عمل نموده گاوی و قوچی بر هر مذبح قربانی کرد.
تنظیم و ویرایش: پژوهش های حقوق و ادیان (bjes.ir)
پیدایش |
خروج |
لاویان |
اعداد |
تثنیه |
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
- |
|||
- |
- |
|||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
- |