باب 30 سفر پیدایش (تورات)

  • ۱۸۷۲
پیدایش
باب سی ام

 

1)     و اما راحیل چون دید که برای یعقوب اولادی نزایید راحیل بر خواهر خود حسد برد. و به یعقوب گفت: “پسران به من بده والّا میمیرم.”

2)     آنگاه غضب یعقوب بر راحیل افروخته شد و گفت: “مگر من به جای خدا هستم که بار رحم را از تو باز داشته است؟”

3)     گفت: “اینک کنیز من بلهه! بدو درآ تا بر زانویم بزاید و من نیز از او اولاد بیابم.”

4)     پس کنیز خود بلهه را به یعقوب به زنی داد. و او به وی درآمد.

5)     و بلهه آبستن شده پسری برای یعقوب زایید.

6)     و راحیل گفت: “خدا مرا داوری کرده است و آواز مرا نیز شنیده و پسری به من عطا فرموده است.” پس او را دان نام نهاد.

7)     و بلهه کنیز راحیل باز حامله شده پسر دومین برای یعقوب زایید.

8)     و راحیل گفت: “به کُشتیهای خدا با خواهر خود کُشتی گرفتم و غالب آمدم.” و او را نفتالی نام نهاد.

9)     و اما لیه چون دید که از زاییدن باز مانده بود کنیز خود زلفه را برداشته او را به یعقوب به زنی داد.

10)  و زلفه کنیز لیه برای یعقوب پسری زایید.

11)  و لیه گفت: “به سعادت!” پس او را جاد نامید.

12)  و زلفه کنیز لیه پسر دومین برای یعقوب زایید.

13)  و لیه گفت: “به خوشحالی من! زیرا که دختران مرا خوشحال خواهند خواند.” و او را اشیر نام نهاد.

14)  و در ایام درو گندم رؤبین رفت و مهر گیاهها در صحرا یافت و آنها را نزد مادر خود لیه آورد. پس راحیل به لیه گفت: “از مهر گیاههای پسر خود به من بده.”

15)  وی را گفت: “آیا کم است که شوهر مرا گرفتی و مهر گیاه پسر مرا نیز میخواهی بگیری؟” راحیل گفت: “امشب به عوض مهر گیاه پسرت با تو بخوابد.”

16)  و وقت عصر چون یعقوب از صحرا میآمد لیه به استقبال وی بیرون شده گفت: “به من درآ زیرا که تو را به مهر گیاهِ پسر خود اجیر کردم.” پس آنشب با وی همخواب شد.

17)  و خدا لیه را مستجاب فرمود که آبستن شده پسر پنجمین برای یعقوب زایید.

18)  و لیه گفت: “خدا اجرت به من داده است زیرا کنیز خود را به شوهر خود دادم.” و او را یساکار نام نهاد.

19)  و بار دیگر لیه حامله شده پسر ششمین برای یعقوب زایید.

20)  و لیه گفت: “خدا عطای نیکو به من داده است. اکنون شوهرم با من زیست خواهد کرد زیرا که شش پسر برای او زاییدم.” پس او را زبولون نامید.

21)  و بعد از آن دختری زایید و او را دینه نام نهاد.

22)  پس خدا راحیل را بیاد آورد و دعای او را اجابت فرموده خدا رحم او را گشود.

23)  و آبستن شده پسری بزاد و گفت: “خدا ننگ مرا برداشته است.”

24)  و او را یوسف نامید گفت: “یَهُوَه پسری دیگر برای من مزید خواهد کرد.”

25)  و واقع شد که چون راحیل یوسف را زایید یعقوب به لابان گفت: “مرا مرخص کن تا به مکان و وطن خویش بروم.

26)  زنان و فرزندان مرا که برای ایشان تو را خدمت کرده ام به من واگذار تا بروم زیرا خدمتی که به تو کردم تو میدانی.”

27)  لابان وی را گفت: “کاش که منظور نظر تو باشم زیرا تَفأُلّا یافته ام که بخاطر تو یَهُوَه مرا برکت داده است.”

28)  و گفت: “اجرت خود را بر من معین کن تا آنرا به تو دهم.”

29)  وی را گفت: “خدمتی که به تو کرده ام خود میدانی و مواشی ات چگونه نزد من بود.

30)  زیرا قبل از آمدن من مال تو قلیل بود و به نهایت زیاد شد و بعد از آمدن من یَهُوَه تو را برکت داده است. و اکنون من نیز تدارک خانة خود را کی ببینم؟”

31)  گفت: “پس تو را چه بدهم؟” یعقوب گفت: “چیزی به من مده اگر این کار را برای من بکنی بار دیگر شبانی و پاسبانی گلة تو را خواهم نمود.

32)  امروز در تمامی گلة تو گردش میکنم و هر میش پیسه و ابلق و هر میش سیاه را از میان گوسفندان وابلقها و پیسه ها را از بزها جدا میسازم و آن اجرت من خواهد بود.

33)  و در آینده عدالت من بر من شهادت خواهد داد وقتی که بیایی تا اجرت مرا پیش خود ببینی آنچه از بزها پیسه و ابلق و آنچه از گوسفندان سیاه نباشد نزد من به دزدی شمرده شود.”

34)  لابان گفت: “اینک موافق سخن تو باشد.”

35)  و در همان روز بزهای نرینة مخَطّط و ابلق و همة ماده بزهای پیسه و ابلق یعنی هرچه سفیدی در آن بود و همة گوسفندان سیاه را جدا کرده به دست پسران خود سپرد.

36)  و در میان خود و یعقوب سه روز راه مسافت گذارد. و یعقوب باقی گلة لابان را شبانی کرد.

37)  و یعقوب چوبهای تر و تازه از درخت کبوده و بادام و چنار برای خود گرفت و خطهای سفید در آنها کشید و سفیدی را که در چوپها بود ظاهر کرد.

38)  و وقتی که گله ها برای آب خوردن میآمدند آن چوبهایی را که خراشیده بود در حوضها و آبخورها پیش گله ها مینهاد تا چون برای نوشیدن بیایند حمل بگیرند.

39)  پس گله ها پیش چوبها بارآور میشدند و بزهای مخطّط و پیسه و ابلق می زاییدند.

40)  و یعقوب بزها را جدا کرد و روی گله ها را بسوی هر مخطّط و سیاه در گلة لابان واداشت و گله های خود را جدا کرد و با گلة لابان نگذاشت.

41)  و هر گاه حیوانهای تنومند حمل میگرفتند یعقوب چوبها را پیش آنها در آبخورها مینهاد تا در میان چوبها حمل گیرند.

42)  و هرگاه حیوانات ضعیف بودند آنها را نمیگذاشت پس ضعیفها از آن لابان و تنومندها از آن یعقوب شدند.

43)  و آن مرد بسیار ترقی نمود و گله های بسیار و کنیزان و غلامان و شتران و حماران بهم رسانید.


برگرفته از نسخه خطی «کتاب مقدس یعنی عهد عتیق و عهد جدید»، Unwin Brothers، لندن، 1904 میلادی
تنظیم و ویرایش: پژوهش های حقوق و ادیان (bjes.ir)

پیدایش

خروج

لاویان

اعداد

تثنیه

باب 1

باب 1

باب 1

باب 1

باب 1

باب 2

باب 2

باب 2

باب 2

باب 2

باب 3

باب 3

باب 3

باب 3

باب 3

باب 4

باب 4

باب 4

باب 4

باب 4

باب 5

باب 5

باب 5

باب 5

باب 5

باب 6

باب 6

باب 6

باب 6

باب 6

باب 7

باب 7

باب 7

باب 7

باب 7

باب 8

باب 8

باب 8

باب 8

باب 8

باب 9

باب 9

باب 9

باب 9

باب 9

باب 10

باب 10

باب 10

باب 10

باب 10

باب 11

باب 11

باب 11

باب 11

باب 11

باب 12

باب 12

باب 12

باب 12

باب 12

باب 13

باب 13

باب 13

باب 13

باب 13

باب 14

باب 14

باب 14

باب 14

باب 14

باب 15

باب 15

باب 15

باب 15

باب 15

باب 16

باب 16

باب 16

باب 16

باب 16

باب 17

باب 17

باب 17

باب 17

باب 17

باب 18

باب 18

باب 18

باب 18

باب 18

باب 19

باب 19

باب 19

باب 19

باب 19

باب 20

باب 20

باب 20

باب 20

باب 20

باب 21

باب 21

باب 21

باب 21

باب 21

باب 22

باب 22

باب 22

باب 22

باب 22

باب 23

باب 23

باب 23

باب 23

باب 23

باب 24

باب 24

باب 24

باب 24

باب 24

باب 25

باب 25

باب 25

باب 25

باب 25

باب 26

باب 26

باب 26

باب 26

باب 26

باب 27

باب 27

باب 27

باب 27

باب 27

باب 28

باب 28

-

باب 28

باب 28

باب 29

باب 29

-

باب 29

باب 29

باب 30

باب 30

-

باب 30

باب 30

باب 31

باب 31

-

باب 31

باب 31

باب 32

باب 32

-

باب 32

باب 32

باب 33

باب 33

-

باب 33

باب 33

باب 34

باب 34

-

باب 34

باب 34

باب 35

باب 35

-

باب 35

-

باب 36

باب 36

-

باب 36

-

باب 37

باب 37

-

-

-

باب 38

باب 38

-

-

-

باب 39

باب 39

-

-

-

باب 40

باب 40

-

-

-

باب 41

-

-

-

-

باب 42

-

-

-

-

باب 43

-

-

-

-

باب 44

-

-

-

-

باب 45

-

-

-

-

باب 46

-

-

-

-

باب 47

-

-

-

-

باب 48

-

-

-

-

باب 49

-

-

-

-

باب 50

-

-

-

-

-

-

-

-

-