باب 4 سفر خروج (تورات)

  • ۲۵۷۳
خروج
باب چهارم
 

1) و موسی در جواب گفت: “همانا مرا تصدیق نخواهند کرد و سخن مرا نخواهند شنید بلکه خواهند گفت یَهُوَه بر تو ظاهر نشده است.”

2) پس یَهُوَه به وی گفت: “آن چیست در دست تو؟” گفت: “عصا.”

3) گفت: “آنرا بر زمین بینداز.” و چون آنرا به زمین انداخت ماری گردید و موسی از نزدش گریخت.

4) پس یَهُوَه به موسی گفت: “دست خود را دراز کن و دُمش را بگیر.” پس دست خود را دراز کرده آنرا بگرفت که در دستش عصا شد.

5) “تا آنکه باور کنند که یَهُوَه خدای پدران ایشان خدای ابراهیم خدای اسحاق و خدای یعقوب به تو ظاهر شد.”

6) و یَهُوَه دیگر باره وی را گفت: “دست خود را در گریبان خود بگذار.” چون دست به گریبان خود برد و آنرا بیرون آورد اینک دست او مثل برف مبروص شد.

7) پس گفت: “دست خود را باز به گریبان خود بگذار.” چون دست به گریبان خود باز برد و آنرا بیرون آورد اینک مثل سایر بدنش باز آمده بود.

8)“و واقع خواهد شد که اگر تو را تصدیق نکنند و آواز آیت نخستین را نشنوند همانا آواز آیت دوم را باور خواهند کرد.

9)و هرگاه این دو آیت را باور نکردند و سخن تو را نشنیدند آنگاه از آب نهر گرفته به خشکی بریز و آبی که از نهر گرفتی به روی خشکی به خون مبدل خواهد شد.”

10)  پس موسی به یَهُوَه گفت: “ای یَهُوَه من مردی فصیح نیستم نه در سابق و نه از وقتیکه به بندة خود سخن گفتی بلکه بطی الکلام و کند زبان.”

11)  یَهُوَه گفت: “کیست که زبان به انسان داد و گنگ و کر و بینا و نابینا را که آفرید؟ آیا نه من که یَهُوَه هستم؟

12)  پس الآن برو و من با زبانت خواهم بود و هر چه باید بگویی تو را خواهم آموخت.”

13)  گفت: “استدعا دارم ای یَهُوَه که بفرستی به دست هر که میفرستی.”

14) آنگاه خشم یَهُوَه بر موسی مشتعل شد و گفت: “آیا برادرت هارون لاوی را نمیدانم که او فصیح الکلام است؟ و اینک او نیز به استقبال تو بیرون میآید و چون تو را بیند در دل خود شاد خواهد گردید.

15)  و بدو سخن خواهی گفت و کلام را به زبان وی القا خواهی کرد و من با زبان تو و با زبان او خواهم بود و آنچه باید بکنید شما را خواهم آموخت.

16)  و او برای تو به قوم سخن خواهد گفت و او مر تو را به جای زبان خواهم بود و تو او را به جای خدا خواهی بود.

17)  و این عصا را به دست خود بگیر که به آن آیات را ظاهر سازی.”

18) پس موسی روانه شده نزد پدر زن خود یترون برگشت و به وی گفت: “بروم و نزد برادران خود که در مصرند برگردم و ببینم که تاکنون زنده اند.” یترون به موسی گفت: “به سلامتی برو.”

19)  و یَهُوَه در مدیان به موسی گفت: “روانه شده به مصر برگرد زیرا آنانی که در قصد جان تو بودند مرده اند.”

20)  پس موسی زن خویش و پسران خود را برداشته ایشان را بر الاغ سوار کرده به زمین مصر مراجعت نمود و موسی عصای خدا را به دست خود گرفت.

21)  و یَهُوَه به موسی گفت: “چون روانه شده به مصر مراجعت کردی آگاه باش که همة علاماتی را که به دستت سپرده ام به حضور فرعون ظاهر سازی و من دل او را سخت خواهم ساخت تا قوم را رها نکند.

22)  و به فرعون بگو یَهُوَه چنین میگوید: اسرائیل پسر من و نخستزادة من است

23)  و به تو میگویم پسرم را رها کن تا مرا عبادت نماید و اگر از رها کردنش اِبا نمایی همانا پسر تو یعنی نخستزادة تو را میکشم.”

24)  و واقع شد در بین راه که یَهُوَه در منزل بدو برخورده قصد قتل وی نمود.

25)  آنگاه صفوره سنگی نیز گرفته غُلفة پسر خود را ختنه کرد و نزد پای وی انداخته گفت: “تو مرا شوهر خون هستی.”

26)  پس او وی را رها کرد. آنگاه (صفوره) گفت: “شوهر خون هستی” به سبب ختنه.

27)  و یَهُوَه به هارون گفت: “بسوی صحرا به استقبال موسی برو.” پس روانه شد و او را در جبل الله ملاقات کرده او را بوسید.

28)  و موسی از جمیع کلمات یَهُوَه که او را فرستاده بود و از همة آیاتی که به وی امر فرموده بود هارون را خبر داد.

29)  پس موسی و هارون رفته کل مشایخ بنی اسرائیل را جمع کردند.

30)  و هارون همة سخنانی را که یَهُوَه به موسی فرموده بود باز گفت و آیات را به نظر قوم ظاهر ساخت.

31)  و قوم ایمان آوردند. و چون شنیدند که یَهُوَه از بنی اسرائیل تفقد نموده و به مصیبت ایشان نظر انداخته است به روی در افتاده سجده کردند.


ترجمه: انجمن پخش کتب مقدسه
تهیه و تنظیم: اندیشکده اریحا (bjes.ir)

پیدایش

خروج

لاویان

اعداد

تثنیه

باب 1

باب 1

باب 1

باب 1

باب 1

باب 2

باب 2

باب 2

باب 2

باب 2

باب 3

باب 3

باب 3

باب 3

باب 3

باب 4

باب 4

باب 4

باب 4

باب 4

باب 5

باب 5

باب 5

باب 5

باب 5

باب 6

باب 6

باب 6

باب 6

باب 6

باب 7

باب 7

باب 7

باب 7

باب 7

باب 8

باب 8

باب 8

باب 8

باب 8

باب 9

باب 9

باب 9

باب 9

باب 9

باب 10

باب 10

باب 10

باب 10

باب 10

باب 11

باب 11

باب 11

باب 11

باب 11

باب 12

باب 12

باب 12

باب 12

باب 12

باب 13

باب 13

باب 13

باب 13

باب 13

باب 14

باب 14

باب 14

باب 14

باب 14

باب 15

باب 15

باب 15

باب 15

باب 15

باب 16

باب 16

باب 16

باب 16

باب 16

باب 17

باب 17

باب 17

باب 17

باب 17

باب 18

باب 18

باب 18

باب 18

باب 18

باب 19

باب 19

باب 19

باب 19

باب 19

باب 20

باب 20

باب 20

باب 20

باب 20

باب 21

باب 21

باب 21

باب 21

باب 21

باب 22

باب 22

باب 22

باب 22

باب 22

باب 23

باب 23

باب 23

باب 23

باب 23

باب 24

باب 24

باب 24

باب 24

باب 24

باب 25

باب 25

باب 25

باب 25

باب 25

باب 26

باب 26

باب 26

باب 26

باب 26

باب 27

باب 27

باب 27

باب 27

باب 27

باب 28

باب 28

-

باب 28

باب 28

باب 29

باب 29

-

باب 29

باب 29

باب 30

باب 30

-

باب 30

باب 30

باب 31

باب 31

-

باب 31

باب 31

باب 32

باب 32

-

باب 32

باب 32

باب 33

باب 33

-

باب 33

باب 33

باب 34

باب 34

-

باب 34

باب 34

باب 35

باب 35

-

باب 35

-

باب 36

باب 36

-

باب 36

-

باب 37

باب 37

-

-

-

باب 38

باب 38

-

-

-

باب 39

باب 39

-

-

-

باب 40

باب 40

-

-

-

باب 41

-

-

-

-

باب 42

-

-

-

-

باب 43

-

-

-

-

باب 44

-

-

-

-

باب 45

-

-

-

-

باب 46

-

-

-

-

باب 47

-

-

-

-

باب 48

-

-

-

-

باب 49

-

-

-

-

باب 50

-

-

-

-

-

-

-

-

-