-
۳۱۰۹
باب سوم
1) و اما موسی گلة پدر زن خود یترون کاهن مدیان را شبانی میکرد و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل الله باشد آمد.
2) و فرشتة یَهُوَه در شعلة آتش از میان بوته ای بر وی ظاهر شد و چون او نگریست اینک آن بوته به آتش مشتعل است اما سوخته نمیشود.
3) و موسی گفت: “اکنون بدان طرف شوم و این امر غریب را ببینم که بوته چرا سوخته نمیشود.”
4) چون یَهُوَه دید که برای دیدن مایل بدان سو میشود خدا از میان بوته به وی ندا در داد و گفت: “ای موسی! ای موسی!” گفت: “لبیک.”
5) گفت: “بدین جا نزدیک میا نعلین خود را از پایهایت بیرون کن زیرا مکانی که در آن ایستاده ای زمین مقدس است.”
6) و گفت: “من هستم خدای پدرت خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب.”
7) آنگاه موسی روی خود را پوشانید زیرا ترسید که به خدا بنگرد.
8) و یَهُوَه گفت: “هر آینه مصیبت قوم خود را که در مصرند دیدم و استغاثة ایشان را ازدست سرکاران ایشان شنیدم زیرا غمهای ایشان را میدانم.
9)و نزول کردم تا ایشان را ازدست مصریان خلاصی دهم و ایشان را از آن زمین به زمین نیکو و وسیع برآورم به زمینی که به شیر و شهد جاری است به مکان کنعانیان و حتیان و اَموریان و فَرزّیان و حِویان و یبوسیان.
10) و الآن اینک استغاثة بنی اسرائیل نزد من رسیده است و ظلمی را نیز که مصریان بر ایشان میکنند دیده ام.
11) پس اکنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم و قوم من بنی اسرائیل را از مصر بیرون آوری.”
12) موسی به خدا گفت: “من کیستم که نزد فرعون بروم و بنی اسرائیل را از مصر بیرون آورم؟”
13) گفت: “البته با تو خواهم بود. و علامتی که من تو را فرستاده ام این باشد که چون قوم را از مصر بیرون آوردی خدا را بر این کوه عبادت خواهید کرد.”
14) موسی به خدا گفت: “اینک چون من نزد بنی اسرائیل برسم و بدیشان گویم خدای پدران شما مرا نزد شما فرستاده است و از من بپرسند که نام او چیست بدیشان چه گویم؟”
15) خدا به موسی گفت: “هستم آنکه هستم.” و گفت: “به بنی اسرائیل چنین بگو: اهیه (هستم) مرا نزد شما فرستاد.”
16) و خدا باز به موسی گفت: “به بنی اسرائیل چنین بگو یَهُوَه خدای پدران شما خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب مرا نزد شما فرستاده این است نام من تا ابدالآباد و این است یادگاری من نسلاً بعد نسل.
17) برو و مشایخ بنی اسرائیل را جمع کرده بدیشان بگو: یَهُوَه خدای پدران شما خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب به من ظاهر شده گفت: هر آینه از شما و از آنچه به شما در مصر کرده اند تفقد کرده ام
18) و گفتم شما را از مصیبت مصر بیرون خواهم آورد به زمین کنعانیان و حتیان و اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان به زمینی که به شیر و شهد جاری است. و سخن تو را خواهند شنید و تو با مشایخ اسرائیل نزد پادشاه مصر بروید و به وی گویید: یَهُوَه خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است. و الآن سفر سه روزه به صحرا برویم تا برای یَهُوَه خدای خود قربانی بگذرانیم.
19) و من میدانم که پادشاه مصر شما را نمیگذارد بروید و نه هم به دست زورآور.
20) پس دست خود را دراز خواهم کرد و مصر را به همة عجایب خود که در میانش به ظهور میآورم خواهم زد و بعد از آن شما را رها خواهد کرد.
21) و این قوم را در نظر مصریان مکرم خواهم ساخت و واقع خواهد شد که چون بروید تهی دست نخواهید رفت.
22) بلکه هر زنی از همسایة خود و مهمانِ خانة خویش آلات نقره و آلات طلا و رخت خواهد خواست و به پسران و دختران خود خواهید پوشانید و مصریان را غارت خواهید نمود.”
ترجمه: انجمن پخش کتب مقدسه
تهیه و تنظیم: اندیشکده اریحا (bjes.ir)
پیدایش |
خروج |
لاویان |
اعداد |
تثنیه |
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
- |
|||
- |
- |
|||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
- |