-
۲۳۶۶
1) این است سخنانی که موسی به آنطرف اٌردُنّ در بیابان عرَبه مقابل سوف در میان فاران و توفَل و لابان و حضیروت و دیذَهب با تمامی اسرائیل گفت.
2) از حوریب به راه جبل سعیر تا قادِش برنیع سفر یازده روزه است.
3) پس در روز اول ماه یازدهم سال چهلم موسی بنیاسرائیل را برحسب هرآنچه یَهُوَه او را برای ایشان امر فرموده بود تکلم نمود
4) بعد از آنکه سیحون ملک اموریان را که در حشبون ساکن بود و عوج ملک باشان را که در عشتاروت در اَدرَعِی ساکن بود کشته بود.
5) به آن طرف اُردُن در زمین موآب موسی به بیان کردنِ این شریعت شروع کردهگفت:
6) یَهُوَه خدای ما ما را در حوریب خطاب کرده گفت: “توقف شما در این کوه بس شده است.
7) پس توجه نموده کوچ کنید و به کوهستان اموریان و جمیع حوالی آن از عربه و کوهستان و هامون و جنوب و کنارة دریا یعنی زمین کنعانیان و لُبنان تا نهر بزرگ که نهر فرات باشد داخل شوید.
8) اینک زمین را پیش روی شما گذاشتم. پس داخل شده زمینی را که یَهُوَه برای پدران شما ابراهیم و اسحاق و یعقوب قسم خورد که به ایشان و بعد از آنها به ذریت ایشان بدهد به تصرف آورید.”
9) و در آن وقت به شما متکلم شدهگفتم: “من به تنهایی نمیتوانم متحمل شما باشم.
10) یَهُوَه خدای شما شما را افزوده است و اینک شما امروز مثل ستارگان آسمان کثیر هستید.
11) یَهُوَه خدای پدران شما شما را هزار چندان که هستید بیفزاید و شما را برحسب آنچه به شما گفته است برکت دهد.
12) لیکن من چگونه به تنهایی متحمل محنت و بار و منازعت شما بشوم.
13) پس مردان حکیم و عاقل و معروف از اسباط خود بیاورید تا ایشان را بر شما رؤسا سازم.”
14) و شما در جواب من گفتید: “سخنی که گفتی نیکو است که بکنیم.”
15) پس رؤسای اسباط شما را که مردان حکیم و معروف بودند گرفته ایشان را بر شما رؤسا ساختم تا آقاان هزارهها و آقاان صدها و آقاان پنجاهها و آقاان دهها و ناظران اسباط شما باشند.
16) و در آنوقت داوران شما را امر کرده گفتم: دعوای برادران خود را بشنوید و در میان هرکس و برادرش و غریبی که نزد وی باشد به انصاف داوری نمایید.
17) و در داوری طرفداری مکنید کوچک را مثل بزرگ بشنوید و از روی انسان مترسید زیرا که داوری از آن خداست و هر دعوایی که برای شما مشکل است نزد من بیاورید تا آنرا بشنوم.
18) و آن وقت همة چیزهایی را که باید بکنید برای شما امر فرمودم.
19) پس از حوریب کوچ کرده از تمامی این بیابان بزرگ و ترسناک که شما دیدید به راه کوهستان اموریان رفتیم چنانکه یَهُوَه خدای ما به ما امر فرمود و به قادٍش برنیع رسیدیم.
20) و به شما گفتم: “به کوهستان اموریانی که یَهُوَه خدای ما به ما میدهد رسیدهاید.
21) اینک یَهُوَه خدای تو این زمین را پیش روی تو گذاشته است پس برآی و چنانکه یَهُوَه خدای پدرانت به تو گفته است آنرا به تصرف آور و ترسان و هراسان مباش.”
22) آنگاه جمیع شما نزد من آمده گفتید: “مردانِ چند پیش روی خود بفرستیم تا زمین را برای ما جاسوسی نمایند و ما را از راهی که باید برویم و از شهرهایی که به آنها میرویم خبر بیاورند.”
23) و این سخن مرا پسند آمد پس دوازده نفر از شما یعنی یکی را از هر سبط گرفتم
24) و ایشان متوجه راه شده به کوه برآمدند و به وادی اَشکُول رسیده آنرا جاسوسی نمودند.
25) و از میوة زمین به دست خود گرفته آنرا نزد ما آوردند و ما را مخبر ساخته گفتند: “زمینی که یَهُوَه خدای ما به ما میدهد نیکوست.”
26) لیکن شما نخواستید که بروید بلکه از فرمان یَهُوَه عصیان ورزیدید.
27) و در خیمههای خود همهمه کرده گفتید: “چونکه یَهُوَه ما را دشمن داشت ما را از زمین مصر بیرون آورد تا ما را به دست اموریان تسلیم کرده هلاک سازد.
28) و حال کجا برویم چونکه برادران ما دل ما را گداخته گفتند که این قوم از ما بزرگتر و بلندترند و شهرهای ایشان بزرگ و تا آسمان حصاردار است و نیز بنیعناق را در آنجا دیدهایم.”
29) پس من به شما گفتم: “مترسید و از ایشان هراسان مباشید.
30) یَهُوَه خدای شما که پیش روی شما میرود برای شما جنگ خواهد کرد برحسب هرآنچه به نظر شما در مصر برای شما کرده است.”
31) و هم در بیابان که در آنجا دیدید چگونه یَهُوَه خدای تو مثل کسی که پسر خود را میبرد تو را در تمامی راه که میرفتید برمیداشت تا به اینجا رسیدید.
32) لیکن با وجود این همة شما به یَهُوَه خدای خود ایمان نیاوردید.
33) که پیش روی شما در راه میرفت تا جایی برای نزول شما بطلبد وقت شب در آتش تا راهی را که به آن بروید به شما بنماید و وقت روز در ابر.
34) و یَهُوَه آواز سخنان شما را شنیده غضبناک شد و قسم خورده گفت:
35) “هیچکدام از این مردمان و از این طبقة شریر آن زمین نیکو را که قسم خوردم که به پدران شما بدهم هرگز نخواهند دید.
36) سوای کالیب بنیفٌتَّه که آنرا خواهد دید و زمینی را که در آن رفته بود به وی و به پسرانش خواهم داد چونکه یَهُوَه را پیروی کامل نمود.”
37) و یَهُوَه بخاطر شما بر من نیز خشم نموده گفت که “تو هم داخل آنجا نخواهی شد.
38) یوشع بننون که بحضور تو میایستد داخل آنجا خواهد شد. پس او را قوی گردان زیرا اوست که آنرا برای بنیاسرائیل تقسم خواهد نمود.
39) و اطفال شما که دربارة آنها گفتید که به یغما خواهند رفت و پسران شما که امروز نیک و بد را تمیز نمیدهند داخل آنجا خواهند شد و آنرا به ایشان خواهم داد تا مالک آن بشوند.
40) و اما شما رو گردانیده از راه بحر قلزم به بیابان کوچ کنید.”
41) و شما در جواب من گفتید که “به یَهُوَه گناه ورزیدهایم پس رفته جنگ خواهیم کرد موافق هر آنچه یَهُوَه خدای ما به ما امر فرموده است. و همة شما اسلحه جنگ خود را بسته عزیمت کردید که به کوه برآیید.
42) آنگاه یَهُوَه به من گفت: “به ایشان بگو که نروند و جنگ منمایند زیرا که من در میان شما نیستم مبادا از حضور دشمنان خود مغلوب شوید.”
43) پس به شما گفتم لیکن نشنیدید بلکه از فرمان یَهُوَه عصیان ورزیدید و مغرور شده به فراز کوه برآمدید.
44) و اموریانی که در آن کوه ساکن بودند به مقابلة شما بیرون آمده شما را تعاقب نمودند بطوری که زنبورها میکنند و شما را از سعیر تا حرما شکست دادند.
45) پس برگشته به حضور یَهُوَه گریه نمودید اما یَهُوَه آواز شما را نشنید و به شما گوش نداد.
46) و در قادِش برحسب ایام توقّفِ خود روزهای بسیار ماندید.
تنظیم و ویرایش: پژوهش های حقوق و ادیان (bjes.ir)
پیدایش |
خروج |
لاویان |
اعداد |
تثنیه |
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
- |
|||
- |
- |
|||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
- |