-
۱۸۹۵
باب سی و هشتم
1) و واقع شد در آن زمان که یهودا از نزد برادران خود رفته نزد شخصی عدلاّمی که حیره نام داشت مهمان شد.
2) و در آنجا یهودا دختر مرد کنعانی را که مسمی به شوعه بود دید و او را گرفته بدو درآمد.
3) پس آبستن شده پسری زایید و او را عیر نام نهاد.
4) و بار دیگر آبستن شده پسری زایید و او را اونان نامید.
5) و باز هم پسری زاییده او را شیله نام گذارد. و چون او را زایید (یهودا) در کزیب بود.
6) و یهودا زنی مسمی به تامار برای نخستزادة خود عیر گرفت.
7) و نخستزادة یهودا عیر در نظر یَهُوَه شریر بود و یَهُوَه او را بمیراند.
8) پس یهودا به اونان گفت: “به زن برادرت درآی و حق برادر شوهری را بجا آورده نسلی برای برادر خود پیدا کن.”
9) لکن چونکه اونان دانست که آن نسل از آن او نخواهد بود هنگامی که به زن برادر خود درآمد بر زمین انزال کرد تا نسلی برای برادر خود ندهد.
10) و این کار او در نظر یَهُوَه ناپسند آمد پس او را نیز بمیراند.
11) و یهودا به عروس خود تامار گفت: “در خانة پدرت بیوه بنشین تا پسرم شیله بزرگ شود.” زیرا گفت: “مبادا او نیز مثل برادرانش بمیرد.” پس تامار رفته در خانة پدر خود ماند.
12) و چون روزها سپری شد دختر شوعه زن یهودا مرد. و یهودا بعد از تعزیت او با دوست خود حیرة عدلاّمی نزد پشم چینان گلة خود به تمنه آمد.
13) و به تامار خبر داده گفتند: “اینک پدر شوهرت برای چیدن پشم گلة خویش به تمنه میآید.”
14) پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرده برقعی به رو کشیده خود را در چادری پوشید و به دروازة عینایم که در راه تمنه است بنشست. زیرا که دید شیله بزرگ شده است و او را به زنی ندادند.
15) چون یهودا او را بدید وی را فاحشه پنداشت زیرا که روی خود را پوشیده بود.
16) پس از راه به سوی او میل کرده گفت: “بیا تا به تو درآیم.” زیرا ندانست که عروس اوست. گفت: “مرا چه میدهی تا به من درآیی.”
17) گفت: “بزغاله ای از گله میفرستم.” گفت: “آیا گرو میدهی تا بفرستی؟”
18) گفت: “تو را چه گرو دهم؟” گفت: “مهر و زُنّار خود را و عصایی که در دست داری.” پس به وی داد و بدو در آمد و او از وی آبستن شد.
19) و برخاسته برفت. و برقع را از خود برداشته رخت بیوگی پوشید.
20) و یهودا بزغاله را به دست دوست عدلامی خود فرستاد تا گرو را از دست آن زن بگیرد اما او را نیافت.
21) و از مردمان آن مکان پرسیده گفت: “آن فاحشه ای که سر راه عینایم نشسته بود کجاست؟” گفتند: “فاحشه ای در اینجا نبود.”
22) پس نزد یهودا برگشته گفت: “او را نیافتم و مردمان آن مکان نیز میگویند که فاحشه ای در اینجا نبود.”
23) یهودا گفت: “بگذار برای خود نگاه دارد مبادا رسوا شویم. اینک بزغاله را فرستادم و تو او را نیافتی.”
24) و بعد از سه ماه یهودا را خبر داده گفتند: “عروس تو تامار زنا کرده است و اینک از زنا نیز آبستن شده.” پس یهودا گفت: “وی را بیرون آرید تا سوخته شود! “
25) چون او را بیرون میآوردند نزد پدر شوهر خود فرستاده گفت: “از مالک این چیزها آبستن شده ام” گفت: “تشخیص کن که این مهر و زُناّر و عصا از آن کیست.”
26) و یهودا آنها را شناخت و گفت: “او از من بیگناه تر است زیرا که او را به پسر خود شیله ندادم.” و بعد او را دیگر نشناخت.
27) و چون وقت وضع حملش رسید اینک تو أمان در رحمش بودند.
28) و چون میزایید یکی دست خود را بیرون آورد که در حال قابله ریسمانی قرمز گرفته بر دستش بست و گفت: “این اول بیرون آمد.”
29) و دست خود را بازکشید. و اینک برادرش بیرون آمد و قابله گفت: “چگونه شکافتی؟ این شکاف بر تو باد.” پس او را فارص نام نهاد.
30) بعد از آن برادرش که ریسمان قرمز را بر دست داشت بیرون آمد و او را زارح نامید.
برگرفته از نسخه خطی «کتاب مقدس یعنی عهد عتیق و عهد جدید»، Unwin Brothers، لندن، 1904 میلادی
تنظیم و ویرایش: اندیشکده اریحا (bjes.ir)
پیدایش |
خروج |
لاویان |
اعداد |
تثنیه |
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
||||
- |
- |
|||
- |
- |
|||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
||
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
|
- |
- |
- |
- |
- |