-
-
۲۷۷۳
و اما موسی گلة پدر زن خود یترون کاهن مدیان را شبانی میکرد و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل الله باشد آمد. و فرشتة یَهُوَه در شعلة آتش از میان بوته ای بر وی ظاهر شد و چون او نگریست اینک آن بوته به آتش مشتعل است اما سوخته نمیشود. و موسی گفت: “اکنون بدان طرف شوم و این امر غریب را ببینم که بوته چرا سوخته نمیشود.”