باب 23 سفر پیدایش (تورات)

  • ۱۹۱۹

خبر باطل را انتشار مده و با شریران همداستان مشو که شهادت دروغ دهی. “پیروی بسیاری برای عمل بد مکن و در مرافعه محضِ متابعتِ کثیری سخنی برای انحراف حق مگو. و در مرافعة فقیر نیز طرفداری او منما. “اگر گاو یا الاغ دشمن خود را یافتی که گم شده باشد البته آن را نزد او باز بیاور. 

باب 22 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۲۲۲

اگر کسی گاوی یا گوسفندی بدزدد و آن را بکشد یا بفروشد به عوض گاو پنج گاو و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد. “اگر دزدی در رخنه کردن گرفته شود و او را بزنند بطوری که بمیرد باز خواستِ خون برای او نباشد. اما اگر آفتاب بر او طلوع کرد‌ بازخواست خون برای او هست. البته مکافات باید داد و اگر چیزی ندارد به عوض دزدی که کرد فروخته شود. 

باب 21 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۳۶۳

و این است احکامی که پیش ایشان میگذاری: اگر غلام عبری بخری شش سال خدمت کند و در هفتمین بی قیمت آزاد بیرون رود. اگر تنها آمده تنها بیرون رود و اگر صاحب زن بوده زنش همراه او بیرون رود. اگر آقایش زنی بدو دهد و پسران یا دختران برایش بزاید آنگاه زن و اولادش از آن آقایش باشند و آن مرد تنها بیرون رود. 

باب 20 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۷۴۲

و خدا تکلم فرمود و همة این کلمات را بگفت: “من هستم یَهُوَه خدای تو که تو را از زمین مصر و از خانة غلامی بیرون آوردم. تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.  صورتی تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است برای خود مساز. 

باب 19 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۲۷۷

و وقت عصر آن دو فرشته وارد سدوم شدند و لوط به دروازة سدوم نشسته بود. و چون لوط ایشان را بدید به استقبال ایشان برخاسته رو بر زمین نهاد و گفت: “اینک اکنون ای آقایان من به خانة بندة خود بیایید و شب را بسر برید و پایهای خود را بشویید و بامدادان برخاسته راه خود را پیش گیرید.” گفتند: “نی بلکه شب را در کوچه بسر بریم.” 

باب 18 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۷۱۶

و یَهُوَه در بلوطستان ممری بر وی ظاهر شد و او در گرمای روز به در خیمه نشسته بود. ناگاه چشمان خود را بلند کرده دید که اینک سه مرد در مقابل او ایستاده اند. و چون ایشان را دید از در خیمه به استقبال ایشان شتافت و رو بر زمین نهاد و گفت: “ای مولا اکنون اگر منظور نظر تو شدم از نزد بندة خود مگذر. 

باب 17 سفر پیدایش (تورات)

  • ۵۵۸۳

و چون ابرام نود و نه ساله بود یَهُوَه بر ابرام ظاهر شده گفت: “من هستم خدای قادر مطلق. پیش روی من بخرام و کامل شو. و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست و تو را بسیار بسیار کثیر خواهم گردانید.” آنگاه ابرام به روی درافتاد و خدا به وی خطاب کرده گفت: “اما من اینک عهد من با توست و تو پدر امتهای بسیار خواهی بود. 

باب 16 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۹۰۸

و سارای زوجة ابرام برای وی فرزندی نیاورد. و او را کنیزی مصری هاجر نام بود. پس سارای به ابرام گفت: “اینک یَهُوَه مرا از زاییدن باز داشت. پس به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم.” و ابرام سخن سارای را قبول نمود. و چون ده سال از اقامت ابرام در زمین کنعان سپری شد سارای زوجة ابرام کنیز خود هاجر مصری را برداشته او را به شوهر خود ابرام به زنی داد. 

باب 15 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۵۴۵

بعد از این وقایع کلام یَهُوَه در رؤیا به ابرام رسیده گفت: “ای ابرام مترس من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو.”  ابرام گفت: “ای سلطان تعالی یَهُوَه مرا چه خواهی داد و من بی اولاد می روم و مختار خانه ام این العاذار دمشقی است؟” و ابرام گفت: “اینک مرا نسلی ندادی و خانه زادم وارث من است.” 

باب 14 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۶۱۶

و واقع شد در ایام امرافل ملک شنعار و اریوک ملک اَلاّسار و کَدر لاعمر ملک عیلام و تدعال ملک امتها که ایشان با بارع ملک سدوم و بر شاع ملک عموره و شناب ملک ادمه و شَمئیبر ملک صبوئیم و ملک بالع که صوغر باشد جنگ کردند. این همه در وادی سدیم که بحرالملح باشد با هم پیوستند. دوازده سال کدرلاعمر را بندگی کردند و در سال سیزدهم بر وی شوریدند. 

باب 13 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۴۸۰

و ابرام با زن خود و تمام اموال خویش و لوط از مصر به جنوب آمدند.  و ابرام از مواشی و نقره و طلا بسیار دولتمند بود. پس از جنوب طی منازل کرده به بیت ئیل آمد بدانجایی که خیمه اش در ابتدا بود در میان بیت ئیل و عای به مقام آن مذبحی که اول بنا نهاده بود و در آنجا ابرام نام یَهُوَه را خواند. 

باب 12 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۸۵۱

و یَهُوَه به ابرام گفت: “از ولایت خود و از مولد خویش و از خانة پدر خود بسوی زمینی که به تو نشان دهم بیرون شو و از تو امتی عظیم پیدا کنم و تو را برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهی بود. و برکت دهم به آنانی که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند. و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت.” 

باب 11 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۳۵۱

و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود. و واقع شد که چون از مشرق کوچ میکردند همواری ای در زمین شنعار یافتند و در آنجا سکنی گرفتند. و به یکدیگر گفتند: “بیایید خشتها بسازیم و آنها را خوب بپریم.” و ایشان را آجر به جای سنگ بود و قیر به جای گچ. 

باب 10 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۹۲۳

این است پیدایش پسران نوح سام و حام و یافث. و از ایشان بعد از طوفان پسران متولد شدند. پسران یافث: جومر و ماجوج و مادای و یاوان و توبال و ماشَک و تیراس.  و پسران جومر: اَشکناز و رِیفات و توجَرمَه. و پسران یاوان: اَلیشَه و تَرشیش و کَتیم و دودانیم. 

باب 9 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۷۵۲

وخدا نوح و پسرانش را برکت داده بدیشان گفت: “بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید. و خوف شما و هیبت شما بر همة حیوانات زمین و برهمة پرندگان آسمان و بر هر چه بر زمین میخزد و بر همة ماهیان دریا خواهد بود به دست شما تسلیم شده اند. 

باب 8 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۰۲۸

و خدا نوح و همة حیوانات و همة بهایمی را که با وی در کشتی بودند بیاد آورد. و خدا بادی بر زمین وزانید و آب ساکن گردید. و چشمه های لجه و روزنهای آسمان بسته شد و باران از آسمان باز ایستاد. و آب رفته رفته از روی زمین برگشت. و بعد از انقضای صد و پنجاه روز آب کم شد 

باب 7 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۱۷۱

و یَهُوَه به نوح گفت: “تو و تمامی اهل خانه ات به کشتی درآیید زیرا تو را در این عصر به حضور خود عادل دیدم. و از همة بهایم پاک هفت هفت نر و ماده با خود بگیر و از بهایم ناپاک دو دو نر و ماده و از پرندگان آسمان نیز هفت هفت نر و ماده را تا نسلی بر روی تمام زمین نگاه داری. زیرا که من بعد از هفت روز دیگر چهل روز و چهل شب باران می بارانم و هر موجودی را که ساخته ام از روی زمین محو می سازم.

باب 6 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۵۴۱

و واقع شد که چون آدمیان شروع کردند به زیاد شدن بر روی زمین و دختران برای ایشان متولد گردیدند پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکو منظرند و از هر کدام که خواستند زنان برای خویشتن میگرفتند.و یَهُوَه گفت: “روح من در انسان دائماً داوری نخواهد کرد زیرا که او نیز بشر است. لیکن ایام وی صد و بیست سال خواهد بود. 

باب 5 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۴۳۲

این است کتاب پیدایش آدم در روزی که خدا آدم را آفرید به شبیه خدا او را ساخت. نر و ماده ایشان را آفرید. و ایشان را برکت داد و ایشان را “آدم” نام نهاد در روز آفرینش ایشان. و آدم صد و سی سال بزیست پس پسری به شبیه و بصورت خود آورد و او را شیث نامید. و ایام آدم بعد از آوردن شیث هشتصد سال بود و پسران و دختران آورد. 

باب 4 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۸۴۵

و آدم زن خود حوا را بشناخت و او حامله شده قائن را زایید و گفت: “مردی از یَهُوَه حاصل نمودم.” و بار دیگر برادر او هابیل را زایید. و هابیل گله بان بود و قائن کارکُن زمین بود. و بعد از مرور ایام واقع شد که قائن هدیه ای از محصول زمین برای یَهُوَه آورد.