باب 20 سفر خروج (تورات)

  • ۲۷۶۱

و خدا تکلم فرمود و همة این کلمات را بگفت: “من هستم یَهُوَه خدای تو که تو را از زمین مصر و از خانة غلامی بیرون آوردم. تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد. صورتی تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است برای خود مساز. 

باب 19 سفر خروج (تورات)

  • ۱۶۶۲

و در ماه سوم از بیرون آمدن بنی اسرائیل از زمین مصر در همانروز به صحرای سینا آمدند. و از رفیدیم کوچ کرده به صحرای سینا رسیدند و در بیابان اردو زدند و اسرائیل در آنجا در مقابل کوه فرود آمدند. و موسی نزد خدا بالا رفت و یَهُوَه از میان کوه او را ندا در داد و گفت: “به خاندان یعقوب چنین بگو و بنی اسرائیل را خبر بده 

باب 18 سفر خروج (تورات)

  • ۱۵۸۷

و چون یترون کاهن مدیان پدر زن موسی آنچه را که خدا با موسی و قوم خود اسرائیل کرده بود شنید که یَهُوَه چگونه اسرائیل را از مصر بیرون آورده بود. آنگاه یترون پدر زن موسی صَفّوره زن موسی را برداشت بعد از آنکه او را پس فرستاده بود. و دو پسر او را که یکی را جرشون نام بود زیرا گفت: “در زمین بیگانه غریب هستم” 

باب 17 سفر خروج (تورات)

  • ۱۶۲۲

و تمامی جماعت بنی اسرائیل به حکم یَهُوَه طی منازل کرده از صحرای سین کوچ کردند و در رفیدیم اردو زدند و آب نوشیدن برای قوم نبود. و قوم با موسی منازعه کرده گفتند: “ما را آب بدهید تا بنوشیم.” موسی بدیشان گفت: “چرا با من منازعه میکنید و چرا یَهُوَه را امتحان مینمایید؟” و در آنجا قوم تشنة آب بودند و قوم بر موسی شکایت کرده گفتند: “چرا ما را از مصر بیرون آوردی تا ما و فرزندان و مواشی ما را به تشنگی بکشی؟ 

باب 16 سفر خروج (تورات)

  • ۱۶۶۲

پس تمامی جماعت بنی اسرائیل از ایلیم کوچ کرده به صحرای سین که در میان ایلیم و سینا است در روز پانزدهم از ماه دوم بعد از بیرون آمدن ایشان از زمین مصر رسیدند. و تمامی جماعت بنی اسرائیل در آن صحران بر موسی و هارون شکایت کردند. 

باب 15 سفر خروج (تورات)

  • ۱۹۳۴

آنگاه موسی و بنی اسرائیل این سرود را برای یَهُوَه سراییده گفتند که: “یَهُوَه را سرود میخوانم زیرا که با جلال مظفر شده است. اسب و سوارش را به دریا انداخت. یَهُوَه قوت و تسبیح من است. و او نجات من گردیده است. این خدای من است پس او را تمجید میکنم. خدای پدر من است پس او را متعال میخوانم.

نظامی صهیونیست در مسجدالاقصی اسلام آورد + فیلم

  • ۱۷۳۴

نظامی جوان اسرائیلی با حضور در مسجد الاقصی به دین مبین اسلام مشرف شد.انتشار ویدئوی مربوط به لحظات گرویدن این نظامی زن اسرائیلی به اسلام که در مسجدالاقصی ضبط شده است کاربران صهیونیست شبکه های اجتماعی را برآشفته کرده است...

باب 14 سفر خروج (تورات)

  • ۱۷۵۱

و یَهُوَه موسی را خطاب کرده گفت:  “به بنی اسرائیل بگو که برگردیده برابر فَم الحیروت در میان مجًدل و دریا اردو زنند. و در مقابل بعل صَفُون در برابر آن به کنار دریا اردو زنید. و فرعون دربارة بنی اسرائیل خواهد گفت: در زمین گرفتار شده اند و صحرا آنها را محصور کرده است. 

باب 13 سفر خروج (تورات)

  • ۱۵۶۲

و یَهُوَه موسی را خطاب کرده گفت: “هر نخستزاده ای را که رحم را بگشاید در میان بنی اسرائیل خواه از انسان خواه از بهایم تقدیس نما او از آن من است.” و موسی به قوم گفت: “این روز را که از مصر از خانة غلامی بیرون آمدید یاد دارید زیرا یَهُوَه شما را به قوت دست از آنجا بیرون آورد پس نان خمیر خورده نشود. این روز در ماه اَبیب بیرون آمدید.

باب 12 سفر خروج (تورات)

  • ۱۷۳۳

و یَهُوَه موسی و هارون را در زمین مصر مخاطب ساخته گفت: “این ماه برای شما سر ماهها باشد این اول از ماههای سال برای شماست. تمامی جماعت اسرائیل را خطاب کرده گویید که در دهم این ماه هر یکی از ایشان بره ای به حسب خانه های پدران خود بگیرند یعنی برای هر خانه یک بره. 

باب 11 سفر خروج (تورات)

  • ۱۶۴۶

و یَهُوَه به موسی گفت: “یک بلای دیگر بر فرعون و بر مصر میآورم و بعد از آن شما را از اینجا رهایی خواهد داد و چون شما را رها کند البته شما را بالکلّیه از اینجا خواهد راند. اکنون به گوش قوم بگو که هر مرد از همسایة خود و هر زن از همسایه اش آلات نقره و آلات طلا بخواهند.

باب 10 سفر خروج (تورات)

  • ۱۶۱۶

و یَهُوَه به موسی گفت: “نزد فرعون برو زیرا که من دل فرعون و دل بندگانش را سخت کرده ام تا این آیات خود را در میان ایشان ظاهر سازم. و تا آنچه در مصر کردم و آیات خود را که در میان ایشان ظاهر ساختم بگوش پسرت و پسر پسرت باز گویی تا بدانید که من یَهُوَه هستم.” 

باب 9 سفر خروج (تورات)

  • ۱۵۲۳

و یَهُوَه به موسی گفت: “نزد فرعون برو و به وی بگو: یَهُوَه خدای عبرانیان چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت کنند. زیرا اگر تو از رهایی دادن ابا نمایی و ایشان را باز نگاه داری. همانا دست یَهُوَه بر مواشی تو که در صحرایند خواهد شد بر اسبان و الاغان و شتران و گاوان و گوسفندان یعنی وسایی بسیار سخت. 

باب 8 سفر خروج (تورات)

  • ۱۶۲۲

و یَهُوَه موسی را گفت: “نزد فرعون برو و به وی بگو یَهُوَه چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا مرا عبادت نمایند. و اگر تو از رها کردن ایشان اِبا میکنی همانا من تمامی حدود تو را به وَزَغها مبتلا سازم. و نهر وزغها را به کثرت پیدا نماید به حدی که برآمده به خانه ات و خوابگاهت و بسترت و خانه های بندگانت و بر قومت و به تنورهایت و تغارهای خمیرت در خواهند آمد 

باب 7 سفر خروج (تورات)

  • ۱۷۴۹

و یَهُوَه به موسی گفت: “ببین تو را بر فرعون خدا ساخته ام و برادرت هارون نبی تو خواهد بود. هر آنچه به تو امر نمایم تو آنرا بگو و برادرت هارون آنرا به فرعون باز گوید تا بنی اسرائیل را از زمین خود رهایی دهد. و من دل فرعون را سخت میکنم و آیات و علامات خود را در زمین مصر بسیار میسازم. 

باب 6 سفر خروج (تورات)

  • ۱۶۳۹

یَهُوَه به موسی گفت: “الآن خواهی دید آنچه به فرعون میکنم زیرا که به دست قوی ایشان را رها خواهد کرد و به دست زورآور ایشان را از زمین خود خواهد راند.” و خدا به موسی خطاب کرده وی را گفت: “من یَهُوَه هستم. و به ابراهیم و اسحاق و یعقوب به نام خدای قادر مطلق ظاهر شدم لیکن به نام خود یَهُوَه نزد ایشان معروف نگشتم. 

باب 5 سفر خروج (تورات)

  • ۹۲۹

و بعد از آن موسی و هارون آمده به فرعون گفتند: “یَهُوَه خدای اسرائیل چنین میگوید: قوم مرا رها کن تا برای من در صحرا عید نگاه دارند.” فرعون گفت: “یَهُوَه کیست که قول او را بشنوم و اسرائیل را رهایی دهم؟ یَهُوَه را نمیشناسم و اسرائیل را نیز رها نخواهم کرد.” گفتند: “خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است پس الآن سفر سه روزه به صحرا برویم و نزد یَهُوَه خدای خود قربانی بگذرانیم مبادا ما را به وبا یا شمشیر مبتلا سازد.” 

باب 4 سفر خروج (تورات)

  • ۲۳۰۸

و موسی در جواب گفت: “همانا مرا تصدیق نخواهند کرد و سخن مرا نخواهند شنید بلکه خواهند گفت یَهُوَه بر تو ظاهر نشده است.” پس یَهُوَه به وی گفت: “آن چیست در دست تو؟” گفت: “عصا.” گفت: “آنرا بر زمین بینداز.” و چون آنرا به زمین انداخت ماری گردید و موسی از نزدش گریخت. 

باب 3 سفر خروج (تورات)

  • ۲۷۶۵

و اما موسی گلة پدر زن خود یترون کاهن مدیان را شبانی میکرد و گله را بدان طرف صحرا راند و به حوریب که جبل الله باشد آمد. و فرشتة یَهُوَه در شعلة آتش از میان بوته ای بر وی ظاهر شد و چون او نگریست اینک آن بوته به آتش مشتعل است اما سوخته نمیشود. و موسی گفت: “اکنون بدان طرف شوم و این امر غریب را ببینم که بوته چرا سوخته نمیشود.” 

باب 2 سفر خروج (تورات)

  • ۲۱۵۴

و شخصی از خاندان لاوی رفته یکی از دختران لاوی را به زنی گرفت. و آن زن حامله شده پسری بزاد. و چون او را نیکو منظر دید وی را سه ماه نهان داشت. و چون نتوانست او را دیگر پنهان دارد تابوتی از نی برایش گرفت و آن را به قیر و زِفت اندوده طفل را در آن نهاد و آن را در نیزار به کنار نهر گذاشت.