باب 27 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۱۳۱

و مذبح را از چوب شطیم بساز طولش پنج ذراع و عرضش پنج ذراع. و مذبح مربع باشد. و بلندی اش سه ذراع. و شاخه هایش را بر چهار گوشه اش بساز و شاخه هایش از همان باشد و آنرا به برنج بپوشان. و لگنهایش را برای برداشتن خاکسترش بساز. و خاک اندازهایش و جامهایش و چنگالهایش و مِجمرهایش و همة اسبابش را از برنج بساز. 

باب 26 سفر پیدایش (تورات)

  • ۱۹۱۵

و مسکن را از ده پردة کتان نازک تابیده و لاجورد و ارغوان و قرمز بساز. با کروبیان از صنعت نساج ماهر آنها را ترتیب نما. طول یک پرده بیست و هشت ذراع و عرض یک پرده چهار ذراع و همة پرده ها را یک اندازه باشد. پنج پرده با یکدیگر پیوسته باشد و پنج پرده با یکدیگر پیوسته. و مادگیهای لاجورد بر کنار هر پرده ای بر لب پیوستگی اش بساز و بر کنار پردة بیرونی در پیوستگی دوم چنین بساز. 

باب 25 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۳۲۸

و یَهُوَه موسی را خطاب کرده گفت: “به بنی اسرائیل بگو که برای من هدایا بیاورند از هرکه به میلِ دل بیاورد هدایای مرا بگیرید. و این است هدایا که از ایشان میگیرید: طلا و نقره و برنج  و لاجورد و ارغوان و قرمز و کتان نازک و پشم بز و پوست قوچ سرخ شده و پوست خز و چوب شطیم 

باب 24 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۰۸۷

و به موسی گفت: “نزد یَهُوَه بالا بیا تو و هارون و ناداب و اَبِیهو و هفتاد نفر از مشایخ اسرائیل و از دور سجده کنید. و موسی تنها نزدیک یَهُوَه بیاید و ایشان نزدیک نیایند و قوم همراه او بالا نیایند.”  پس موسی آمده همة سخنان یَهُوَه و همة این احکام را به قوم باز گفت و تمامی قوم به یک زبان در جواب گفتند: “همة سخنانی که یَهُوَه گفته است بجا خواهیم آورد.” 

باب 23 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۱۹۸

خبر باطل را انتشار مده و با شریران همداستان مشو که شهادت دروغ دهی. “پیروی بسیاری برای عمل بد مکن و در مرافعه محضِ متابعتِ کثیری سخنی برای انحراف حق مگو. و در مرافعة فقیر نیز طرفداری او منما. “اگر گاو یا الاغ دشمن خود را یافتی که گم شده باشد البته آن را نزد او باز بیاور. 

باب 22 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۵۱۸

اگر کسی گاوی یا گوسفندی بدزدد و آن را بکشد یا بفروشد به عوض گاو پنج گاو و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد. “اگر دزدی در رخنه کردن گرفته شود و او را بزنند بطوری که بمیرد باز خواستِ خون برای او نباشد. اما اگر آفتاب بر او طلوع کرد‌ بازخواست خون برای او هست. البته مکافات باید داد و اگر چیزی ندارد به عوض دزدی که کرد فروخته شود. 

باب 21 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۷۱۶

و این است احکامی که پیش ایشان میگذاری: اگر غلام عبری بخری شش سال خدمت کند و در هفتمین بی قیمت آزاد بیرون رود. اگر تنها آمده تنها بیرون رود و اگر صاحب زن بوده زنش همراه او بیرون رود. اگر آقایش زنی بدو دهد و پسران یا دختران برایش بزاید آنگاه زن و اولادش از آن آقایش باشند و آن مرد تنها بیرون رود. 

باب 20 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۱۵۶

و خدا تکلم فرمود و همة این کلمات را بگفت: “من هستم یَهُوَه خدای تو که تو را از زمین مصر و از خانة غلامی بیرون آوردم. تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد.  صورتی تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است برای خود مساز. 

باب 19 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۶۶۴

و وقت عصر آن دو فرشته وارد سدوم شدند و لوط به دروازة سدوم نشسته بود. و چون لوط ایشان را بدید به استقبال ایشان برخاسته رو بر زمین نهاد و گفت: “اینک اکنون ای آقایان من به خانة بندة خود بیایید و شب را بسر برید و پایهای خود را بشویید و بامدادان برخاسته راه خود را پیش گیرید.” گفتند: “نی بلکه شب را در کوچه بسر بریم.” 

باب 18 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۰۵۳

و یَهُوَه در بلوطستان ممری بر وی ظاهر شد و او در گرمای روز به در خیمه نشسته بود. ناگاه چشمان خود را بلند کرده دید که اینک سه مرد در مقابل او ایستاده اند. و چون ایشان را دید از در خیمه به استقبال ایشان شتافت و رو بر زمین نهاد و گفت: “ای مولا اکنون اگر منظور نظر تو شدم از نزد بندة خود مگذر. 

باب 17 سفر پیدایش (تورات)

  • ۶۲۷۱

و چون ابرام نود و نه ساله بود یَهُوَه بر ابرام ظاهر شده گفت: “من هستم خدای قادر مطلق. پیش روی من بخرام و کامل شو. و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست و تو را بسیار بسیار کثیر خواهم گردانید.” آنگاه ابرام به روی درافتاد و خدا به وی خطاب کرده گفت: “اما من اینک عهد من با توست و تو پدر امتهای بسیار خواهی بود. 

باب 16 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۲۳۳

و سارای زوجة ابرام برای وی فرزندی نیاورد. و او را کنیزی مصری هاجر نام بود. پس سارای به ابرام گفت: “اینک یَهُوَه مرا از زاییدن باز داشت. پس به کنیز من درآی شاید از او بنا شوم.” و ابرام سخن سارای را قبول نمود. و چون ده سال از اقامت ابرام در زمین کنعان سپری شد سارای زوجة ابرام کنیز خود هاجر مصری را برداشته او را به شوهر خود ابرام به زنی داد. 

باب 15 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۹۳۹

بعد از این وقایع کلام یَهُوَه در رؤیا به ابرام رسیده گفت: “ای ابرام مترس من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو.”  ابرام گفت: “ای سلطان تعالی یَهُوَه مرا چه خواهی داد و من بی اولاد می روم و مختار خانه ام این العاذار دمشقی است؟” و ابرام گفت: “اینک مرا نسلی ندادی و خانه زادم وارث من است.” 

باب 14 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۹۶۸

و واقع شد در ایام امرافل ملک شنعار و اریوک ملک اَلاّسار و کَدر لاعمر ملک عیلام و تدعال ملک امتها که ایشان با بارع ملک سدوم و بر شاع ملک عموره و شناب ملک ادمه و شَمئیبر ملک صبوئیم و ملک بالع که صوغر باشد جنگ کردند. این همه در وادی سدیم که بحرالملح باشد با هم پیوستند. دوازده سال کدرلاعمر را بندگی کردند و در سال سیزدهم بر وی شوریدند. 

باب 13 سفر پیدایش (تورات)

  • ۲۸۰۵

و ابرام با زن خود و تمام اموال خویش و لوط از مصر به جنوب آمدند.  و ابرام از مواشی و نقره و طلا بسیار دولتمند بود. پس از جنوب طی منازل کرده به بیت ئیل آمد بدانجایی که خیمه اش در ابتدا بود در میان بیت ئیل و عای به مقام آن مذبحی که اول بنا نهاده بود و در آنجا ابرام نام یَهُوَه را خواند. 

باب 12 سفر پیدایش (تورات)

  • ۴۳۰۶

و یَهُوَه به ابرام گفت: “از ولایت خود و از مولد خویش و از خانة پدر خود بسوی زمینی که به تو نشان دهم بیرون شو و از تو امتی عظیم پیدا کنم و تو را برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهی بود. و برکت دهم به آنانی که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند. و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت.” 

باب 11 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۸۴۱

و تمام جهان را یک زبان و یک لغت بود. و واقع شد که چون از مشرق کوچ میکردند همواری ای در زمین شنعار یافتند و در آنجا سکنی گرفتند. و به یکدیگر گفتند: “بیایید خشتها بسازیم و آنها را خوب بپریم.” و ایشان را آجر به جای سنگ بود و قیر به جای گچ. 

باب 10 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۳۴۰

این است پیدایش پسران نوح سام و حام و یافث. و از ایشان بعد از طوفان پسران متولد شدند. پسران یافث: جومر و ماجوج و مادای و یاوان و توبال و ماشَک و تیراس.  و پسران جومر: اَشکناز و رِیفات و توجَرمَه. و پسران یاوان: اَلیشَه و تَرشیش و کَتیم و دودانیم. 

باب 9 سفر پیدایش (تورات)

  • ۴۲۰۱

وخدا نوح و پسرانش را برکت داده بدیشان گفت: “بارور و کثیر شوید و زمین را پر سازید. و خوف شما و هیبت شما بر همة حیوانات زمین و برهمة پرندگان آسمان و بر هر چه بر زمین میخزد و بر همة ماهیان دریا خواهد بود به دست شما تسلیم شده اند. 

باب 8 سفر پیدایش (تورات)

  • ۳۴۴۰

و خدا نوح و همة حیوانات و همة بهایمی را که با وی در کشتی بودند بیاد آورد. و خدا بادی بر زمین وزانید و آب ساکن گردید. و چشمه های لجه و روزنهای آسمان بسته شد و باران از آسمان باز ایستاد. و آب رفته رفته از روی زمین برگشت. و بعد از انقضای صد و پنجاه روز آب کم شد